کارگردانی که آرمانگرا ماند
درگذشت رحیم رحیمیپور، کارگردان سینما در اثر کرونا
رحیم رحیمیپور، کارگردان سینما و تلویزیون، روز گذشته در اثر ابتلا به کرونا درگذشت. رحیمیپور کارش را در سینما با کارگردانی و نویسندگی فیلم «دولهتو»(۱۳۶۳) (که به اشتباه در اکثر رسانهها «زندان دولهتو» ذکر شده) آغاز کرد. دستیاران او در این فیلم احمدرضا درویش و جمال شورجه بودند که خود بعدها به فیلمسازان مهمی در سینمای دفاعمقدس بدل شدند. در «فیلمشناخت ایران؛ فیلمشناسی سینمای ایران 1372ـ1358» تالیف عباس بهارلو آمده که این فیلم درباره یک گروه 5نفره از اعضای جهادسازندگی است که به کردستان اعزام شدهاند و مشغول مدرسهسازی هستند اما مهندس گروه و برادرش بهدست دمکراتها اسیر و به زندان دولهتو برده میشوند. در آنجا یک درجهدار ارتش که مخالف جمهوری اسلامی است با موعظههای جهادگران دگرگون اما در نهایت اعدام میشود. زندانیان با برگزاری نماز جماعت و جلسه دعای کمیل نارضایتی خود را نشان میدهند. دمکراتها که درگیر مشکلات اقتصادی و سیاسی هستند، تصمیم میگیرند منطقه را ترک کنند و برای از بین بردن زندانیان قرار میشود که هواپیماهای عراقی زندان دولهتو را بمباران کنند. این فیلم در سال۱۳۶۳ در سومین دوره جشنواره فیلم فجر برنده بهترین موسیقی متن به آهنگسازی کامبیز روشنروان شد. رحیمیپور این فیلم را براساس داستانی واقعی ساخته بود و فیلم در زمان خودش مورد توجه مسئولان قرار گرفت. با موفقیت «دولهتو»، رحیمیپور فیلم بعدیاش، «اطاق یک»(1365) را هم با داستانی مشابه فیلم اولش ساخت؛ هرچند خودش هم اذعان میکرد که نتوانست موفقیت فیلم اولش را تکرار کند. داستان «اطاق یک» از این قرار است که سرهنگ ابراهیم علی اصغرلو، افسر چترباز، طی عملیاتی در کردستان بهدست اعضای «کومله» دستگیر میشود. او چندبار اقدام به فرار میکند، اما دستگیر میشود و به «اطاق یک» که ویژه نگهداری محکومان به اعدام است انتقال مییابد. 4زندانی دیگر در این اتاق نگهداری میشوند. ابتدا بین سرهنگ و 2مسئول ایدئولوژیک گروه مزبور بحث و جدل درمیگیرد، اما بعد هر 5نفر به هم نزدیک میشوند و با نقشهای که سرهنگ طرحریزی میکند میگریزند. خلاصه داستان این 2فیلم را آوردیم تا با نوع سینمایی که رحیمیپور به آن تعلق خاطر داشت آشنا شوید. رحیمیپور سعی میکرد معتقدات و باورهای سیاسیاش را با داستانهای هیجانانگیز ترکیب کند و فیلمهایی سرگرمکننده و پیامدار بسازد. رحیمیپور 2فیلم دیگر در حال و هوای دفاعمقدس با نامهای «الماس بنفش»(۱۳۶۸) و «انفجار در اطاق عمل»(۱۳۷۰) با همان رویکرد ساخت که مخاطب اصلیشان عامه مردم بودند. پس از آن، رحیمیپور 2فیلم غیردفاعمقدسی با نامهای «مستأجر»(۱۳۷۱) و «شیرین و فرهاد»(۱۳۷۴) را کارگردانی کرد اما دیگر هیچگاه نتوانست به سینمای حرفهای بازگردد.
دوری از سینما
در سال1396، رحیمیپور در مصاحبه با روزنامه شهروند درباره دوریاش از سینما گفته بود: «در این مدت من هرچه قصه نوشتهام به در بسته خورده. حالا نیز قصهای درباره انقلاب دارم که هم متفاوت است و هم اینکه میدانم ساخته نخواهد شد. قصه یک سرباز ساده است که دارد رویدادهای انقلاب را میبیند؛ داستان هم طنز است. اما جالب این است که نه حالاییها و نه حتی شمقدری و میرعلایی هم نگذاشتند آن را بسازم. شمقدری گفت من دلم میخواهد این قصه ساخته شود و من را پاس داد به میرعلایی، میرعلایی صدبار با من در فارابی نشست صحبت کرد و نشد.»
به سرانجام نرسیدن «قیصر2»
رحیمیپور در همان سال1396در گفتوگو با تسنیم گفته بود زمانی قصد داشته «قیصر2» را بسازد چون با آن مشکل داشته است. او درباره مشکلش با فیلم «قیصر» گفته بود: «من به ناصر ملکمطیعی گفتم که این قصه غلط است. چون مردم ایران در دوران گذشته به خواهر هیچ گندهلاتی نظر سوء نداشتند. بهصورت منطقی با توجه به بافت فرهنگی فیلم، همه باید مواظب خواهر فرمان و قیصر باشند. قبل از انقلاب همه مواظب خواهر فرمانها و قیصرها بودند، اصلا نمیگذاشتند کسی به خواهر فرمان چپ نگاه کند. در محله، اگر خواهر فرمان راه میرفت، لاابالیها جرأت نمیکردند فکری بد در مورد ناموس فرمان و قیصر به ذهنشان خطور کند. لات و لوتها اگر بلایی هم سر کسی میآوردند، سر زنانی میآوردند که پناهی نداشتند و کسی نبود از آنها دفاع کند. کسانی که مدافعی نداشتند، اینها را من عینا در محل خودمان یادم است که یک پسری بود، پدرش از این داشمشتیهای گندهلات بود مانند فرمان. خواهرش میان لاتها و چاقوکشها برای خودش حریمی داشت. قصه را نوشتم و به ناصر ملکمطیعی دادم. گفتم الان زمان حال است، فرمان زنده است و فهمیده قصه دروغ بوده که به خواهرشان تجاوز شده و قیصر فرار کرده و فرمان مانده و میخواهد این قصه و فیلم را از بین ببرد که سازندگان این دروغ نمیگذارند و باز فرمان را میکشند. ملکمطیعی قصه را خواند و آمد و گفت من بازی نمیکنم؛ گفتم چرا؟ گفت مسعود کیمیایی رفیق من است و ناراحت میشود و تو تمام مبانی فکری سینمای گذشته را از بین میبری. اگر رحیمیپور این فیلم را میساخت، یکی از عجیبترین دنبالهسازیهای تاریخ سینمای ایران رقم میخورد و فیلمی غریب ساخته میشد.