• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
شنبه 27 شهریور 1400
کد مطلب : 140831
+
-

دغدغه/ بی‌رحمی

پیام بهاری

 اوس کریم: «ببین من سالم سالمم. عکسی که از ریه انداختند دیدی که هیچ‌چیزش نبود. من که گفتم بادمجون بم آفت نداره. هر چیزی قدیمیش خوبه. بابا ما با کره محلی بزرگ شدیم. دخترم چند روزی کرکره مغازه را پایین دادم. گاراژم! ماشین‌های مردم!» ماسک را کنار می‌زند و بعد مثل قرقی بالا و پایین می‌پرد و دور افتخار در خانه می‌زند تا ریه سالم خود را به رخ دخترش بکشد. سپس در رختخوابش به آرامی پهلو می‌گیرد و پنهانی زیر پتو ‌نفس‌زنان سرفه‌ای خشک می‌کند.
دخترش ستاره، کار و زندگی را تا مدتی کنار گذاشته، روسری‌اش را به پشت می‌بندد و آستین‌هایش را بالا می‌دهد و به پرستاری پدرش مشغول می‌شود. ستاره، دختری جوان، مهربان و آگاه است با چشمانی به رنگ آسمان. او می‌داند باید با لجبازی پدرش که خاصه سنش است، کنار بیاید؛ چون ویروس کرونا نه لجبازی سرش می‌شود و نه شوخی. لاکردار طوری به جان مردم افتاده که انگار ارث پدری‌اش را خورده‌اند. لجبازی تا آنجایی پیش رفت که، حتی زمانی که برای معاینه پیش دکتر بردنش به عجز درآمد و داد و قال کرد و گفت: «ایها الناس اینها می‌خواهند من رو بکشند.» اما ستاره با اراده فولادین کمر همت بسته بود و از صبح دمنوش‌های پونه و آویشن، آب سیب و هویج و رنده سیب و عسل به اوس کریم می‌داد تا پدرش کمی جان بگیرد. روز هفتم بیماری، اوس کریم کمی جان گرفت و از خانه فرار کرد و کرکره مغازه را بالا داد، اما موضوع به این سادگی‌ها تمام نشد. به یکباره سردرد و بدن‌درد شدیدی سراغ ستاره آمد. طلعت خانم، همسایه اوس کریم، از حال نزار ستاره به او خبر می‌دهد. اوس کریم همه کار و بارش را رها کرد و به سمت خانه روانه شد. چشمش به ستاره افتاد. با ترس دست به پیشانی‌اش می‌زند. آنقدر داغ است که اگر هیزم‌های خورشید روزی تمام و آن خاموش شود، ستاره می‌تواند گرمابخش دنیا باشد. با عجله ماشینی اجاره می‌کند و ستاره را به بیمارستان می‌برد. به دستور دکتر، ستاره در بخش آی‌سی‌یو بستری می‌شود. 3شب و 4روز می‌گذرد. اوس کریم تمام این مدت مثل سرباز در حال رژه، جلوی آی‌سی‌یو راه می‌رفت و مناجات می‌کرد.
او زنش را 5سال پیش بر اثر سرطان از دست داد و ستاره، تنها ستاره امید‌بخش زندگی‌اش است. نگران و دلمرده می‌شود. اشک از پلک‌های پیرش جاری می‌شود تا هم او را آرام کند و هم سیاهی و روغن‌زدگی لباسش را شمایلی دیگر ببخشد. حالِ ستاره لحظه‌به‌لحظه بدتر می‌شود. تا اینکه دکتر به اوس کریم خبر می‌دهد ستاره خاموش شد. حالا اوس کریم ماند و داغ فرزند، که تا ابد با او همراه است... .

این خبر را به اشتراک بگذارید