چاره ای جز تغییر الگوی زیست نداریم
سیدمحمد بهشتی-کارشناس فرهنگی
در ایران تمامی نقاطی که امروز شهر یا آبادی است، نقاط مستعد زیست بودهاند. این نقاط یکباره پدید نیامده بلکه در طول تاریخ درازآهنگ این سرزمین نیز آباد بودهاند. اگر در آثار ادوار مختلف تاریخ ایران تأمل کنیم، درمییابیم که همه این آثار درست در نقاطی شکل گرفتهاند که مستعد زیستن بودهاند. بهعبارت دیگر همه پهنه ایران قابل زیست نیست برای مثال در کویر لوت یا کوه دماوند امکان زیستن وجود نداشته است. از دیرباز امکان زیستن چیزی بود که شرایط طبیعی آن را مهیا میکرد. در چند دهه اخیر است که تکنولوژی جدید امکان عدول از مقتضیات طبیعی را فراهم کرده. نتیجتا بنا به امکانات زندگی مدرن، توسعه شهری و مدیریت منابع، اقدام به دخل و تصرف در محیط این سرزمین برخلاف طبع آن کردهایم. طبیعی است که اثرات خسارتبار آن پردامنه باشد؛ یعنی دشتها دچار فرونشست میشوند و تنش آبی شکل میگیرد. کشاورزی به مخاطره میافتد و شهرها در تامین حیاتیترین نیازهای خود همچون آب شرب به سختی میافتند. تبعات این رخدادها به آثار تاریخی نیز آسیب میرساند؛ آب شرب اصفهان از سفره آب زیرزمینی تأمین میشد و برای همین همه خانههای تاریخی این شهر چاه داشتند که دسترسی به آب را فراهم میکرد. این سفره از جریان طبیعی رودخانه زایندهرود تغذیه میشد. برای همین در مسیر زایندهرود بندهایی ایجاد کرده بودند که این بندها، با کند کردن جریان رود، فرصت بیشتری برای نفوذ آب از بستر رودخانه به سفره آب زیرزمینی را فراهم میکرد. اما امروز رفتار ما با زایندهرود مشابه لولهکشی آب در خانهها شده؛ یعنی اوقاتی آب در این لوله جریان مییابد و زمانی نیز شیر آب بسته است. اثر این وضعیت حیات سفره آب زیرزمینی اصفهان را مختل کرده و لایهای که سفره آب زیرزمینی را تشکیل میدهد، تحمل وزن لایه بالادستی را نمیکند و بهتدریج شروع به نشست میکند. روی سطح این لایه هم اصفهان تاریخی قرار دارد؛ یعنی چهارباغ عباسی، پلهای تاریخی روی زایندهرود، مدرسه چهارباغ، کاخ چهلستون و هشتبهشت، مسجد جامع عباسی و بازار اصفهان و خلاصه همه نفائسی که چشم و چراغ ما است. همه این آثار از فرونشست زمین در اصفهان تأثیر میگیرند. این وضعیت تنها مختص اصفهان نیست؛ در همه این سرزمین که آثار تاریخی وجود دارد با مشکل فرونشست مواجهیم. در مرودشت شیراز بهدلیل وجود چاههای عمیق فرونشست زمین اتفاق افتاده که همگی حاصل دخل و تصرفات ناآگاهانه نسبت به سازوکارهای زیستمحیطی در سطح کشور است. این وضعیت هم حاصل 70سال امتناع از توجه به سرزمین است.
یعنی ما سرزمینمان را نمیشناسیم و حتی ضرورتی به شناخت سرزمین و رجوع به تجربه تاریخی زیست در سرزمین هم احساس نمیکنیم. همه این نشانهها علائمی است که به ما هشدار میدهد، دوباره باید اهل این سرزمین شویم. مسیری که طی 70سال گذشته برای الگوی زیست در ایران انتخاب کردهایم حالا به آستانه تحمل خود رسیده است و درصدد است ما را از این سرزمین بیرون براند. در نتیجه باید تجدیدنظری بنیادی نسبت به الگوی زیست در ایران داشته باشیم. حاصل همه این ویرانیهایی که با انتخاب الگوی زیست جدید در ایران اتفاق افتاده، اختلال در اهلیت نسبت به سرزمین است. اهلیت که روزگاری حضور ما را مقوم حیات این سرزمین میکرد حالا مختل شده است و وجود ما مخل حیات ایران شده است و محیط نیز دیر یا زود عنصر مخل را دفع میکند. پس ما بر سر دو راهی انتخاب قرار گرفتهایم: بمیریم یا دوباره اهل این سرزمین شویم.