• دو شنبه 17 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 27 شوال 1445
  • 2024 May 06
دو شنبه 15 شهریور 1400
کد مطلب : 139769
+
-

انجامش بده/بخوان/ سرطان بدون تعارف

انجامش بده/بخوان/ سرطان بدون تعارف

لیلی خرسند

«موهایم را دوباره خواهم بافت» را خواندم. شاید تصور خیلی‌ها مثل من این باشد که نازنین متین‌نیا نویسنده کتاب، مثل خیلی از کسان دیگری که از سرطان برگشته‌اند و از سرطان نوشته‌اند، می‌خواهد به بقیه بگوید اگر سرطان گرفتید، نترسید، قوی باشید و تحمل کنید و اگر مثبت فکر کردید همه‌‌چیز تمام است. نه، این کتاب با همه داستان‌ها و روایت‌هایی که تا حالا خوانده بودم، متفاوت بود. نازنین پرده شعارهای «قوی باش» و «مثبت فکر کن» را کنار کشیده و واقعیت محضی را که هست، نشانمان داده است. کلمات کتاب عریان است، در هیچ زر ورقی پیچیده نشده است، کلمات از رنج می‌گویند؛ از رنجی که نازنین متین‌نیا از روز اول داشته و هنوز هم دارد. نوشتن از رنج سخت است، به‌خصوصی رنجی را که با گوشت و استخوانت لمس کرده باشی. اما نویسنده با شیرینی از این رنج نوشته با قلم روانی که پیش‌تر در روزنامه‌ها به‌عنوان یک روزنامه‌نگار نوشته‌هایش را خوانده بودیم. او از ترس‌هایش گفته؛ از ترسش در لحظه اول مواجهه‌اش با سرطان، از ترس روبه‌رو شدن با شرایط جدید، ترس قبول زندگی جدید، ترس از دست‌دادن موهایش. متین‌نیا به ما نمی‌گوید اگر سرطان گرفتی صبور باش، نترس، قوی باش خیلی زود همه‌‌چیز می‌گذرد. او می‌گوید ترسیدن، افسرده شدن، درد کشیدن، به نقطه صفر رسیدن و خیلی چیزهای دیگر بخشی از بیماری است و باید آن را بپذیری. شاید به‌نظر برسد کتاب پر از رنج و درد است اما اینطور نیست. در ته همه تعریف‌هایی که نویسنده از روزهای سخت و متفاوت زندگی‌اش کرده است، امیدی سوسو می‌زند. او شعار زندگی نمی‌دهد، زندگی در او جریان دارد، حتی در همه روزهای بد سرطانی. و این خود زندگی و دوست داشتن آن است که در همه وجود او پیداست. علاقه به زندگی است که نویسنده را وادار کرده سرطان و دردهایش را بپذیرد و او می‌گوید اگر زندگی را دوست داشته باشی، همه خوبی و بدی‌اش را با هم می‌پذیری.
در یک جایی از متن، او بدون رودربایستی از همه می‌خواهد کتاب را بخوانند، چه آنها که سرطان دارند و چه آنها که فعلا جان سالم به‌در‌برده‌اند؛ حتی پزشکان. من هم که کتاب را خواندم، این توصیه را به بقیه می‌کنم. من اگر روزی سرطان بگیرم، تجربه‌های نازنین‌متین‌نیا می‌تواند دستگیره خوبی برایم باشد و اگر روزی خدای ناخواسته اطرافیان به این بیماری مبتلا شدند، حداقل می‌دانم چطور حرف بزنم و چطور سکوت کنم.
برای همکار مطبوعاتی‌مان به خاطر نوشتن این کتاب خوشحالیم و بیشتر برای موهایش که روزی دوباره بافته می‌شوند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید