مردی از غرب
کارنامه آنتونی مان
رابین وود ـ نویسنده و منتقد سینما
آنتونی مان گرچه بر حسب اتفاق در ژانرهای متنوعی فیلم ساخته (موزیکال، جنگی، درام، جاسوسی) اما کارنامهاش را میتوان به 3بخش کاملاً مجزا تقسیم کرد؛ سالهای اولیه که دوران فیلم نوآرهای درجه2 کمهزینه بود، سالهای میانی که دوران وسترنهای مشهورش و همکاری مکرر او با جیمز استوارت بود و دست آخر دلمشغولیهای حماسیاش (با همکاری ساموئل برانستن به عنوان تهیهکننده). او در همه این دورهها فیلمهای ممتازی دارد (به ویژه «ال سید» که عده زیادی مصرانه از آن به عنوان بهترین فیلم حماسی تاریخی واید اسکرین دهههای 1950 و 60 یاد میکنند و نیمه اول «سقوط امپراتوری روم» که با آن همارز است)، اما بخش اصلی کار او مربوط به دوران میانی کارنامهاش میشود که مهمترین دستاوردهایش را در طول آن به دست آورد و اعتبارش را تا حد زیادی مدیون آن است.
نخستین وسترن استوارتیاش، «وینچستر 73» اغلب عناصر مهمی را که مان بعدها در آثار بعدیاش گسترش داد در خود داشت. چشماندازها در این فیلم کاربرد ویژهای یافته بودند؛ کاربردی نه در خدمت زیبایی ظاهری یا تأثیرهای بصری صرف که کلیشه این ژانر است و نه برای بزرگنمایی شخصیتهای انسانی از طریق نمایش شکوه ترکیببندیهای موزون انسان در طبیعت، همانطور که در وسترنهای کلاسیک فورد میبینیم. در آثار مان، کارکرد مناظر اساسا دراماتیک است و طبیعت را نامساعد، خشن و بیجلوه مییابیم. اگر کوهی هست برای آن است که باید با مشقت و سختی از آن بالا رفت. آن صخرههای بیآب و علف، فضای مناسبی برای درگیری و تیراندازی ایجاد میکند که در عین کارکرد سپرگونهاش، خطر پیوسته کمانه کردن تیرها را هم ایجاد میکند. ساختار روایی غالب فیلم، سفر است و وجه مشخصه هر مرحله، گذر نمادین از هر چشمانداز؛ از درهای سرسبز به صخرهای عریان یا قلهای پوشیده از برف، با روندی که به تدریج از ظواهر تمدن و رفتارهای متمدنانه دور و دورتر میشود. پیش از «مردی از غرب»، نظاممندترین جلوه چنین رویکردی را در «خم رودخانه» میشد دید. وینچستر 73 نیز به قهرمان مان (شاید «پروتاگونیست» کلمه بهتری باشد) رسمیت میبخشد؛ آدمی عصبی و سرشار از عقده که معمولا به انگیزه میلی انتقامجویانه به پا خاسته؛ میلی که او را به لحاظ حسی و اخلاقی به چنان مرحلهای از وحشیگری رسانده که دست کمی از یک جنایتکار ندارد؛ در حقیقت قهرمان و جنایتکار همچون آینهای یکدیگر را بازتاب میدهند. در وینچستر 73 این دو عملا برادرند (یکی پدر را کشته و دیگری درصدد انتقام است). در خم رودخانه هر دو قبلاً هفتتیرکش بودهاند و استوارت، نشانه بهجای مانده از حلقه دار را روی گردنش دارد؛ همان حلقه داری که در ابتدای فیلم او آرتور کندی را از آن نجات میدهد. وسترنهای مان هرگز خشونت را با شکوه جلوه نمیدهند. بلکه همواره آن را (هم به لحاظ حسی و هم جسمانی) زشت و اضطرابآور و دردناک مینمایانند و زمانی که قهرمانان مرتکب خشونت میشوند عملشان به اندازه جنایتکاران واقعی است.
برترین دستاورد آنتونی مان و اوج فیلمهای استوارتیاش،« مردی از غرب» است، به رغم این واقعیت که نقش استوارت را گری کوپر بازی میکند. این یکی از بهترین فیلمهای آمریکایی و یکی از بهترین فیلمها درباره آمریکاست که همه عناصر مورداشاره در این نوشته را تا کاملترین حدشان در خود دارد و در عین حال به باشکوهترین شکل ممکن، درک کاملی از اهمیت این عناصر را به نمایش میگذارد. کوپر نقش لینک جونز (به مفهوم حلقه اتصال میان غرب قدیم و جدید) را بازی میکند؛ یک یاغی اصلاح شده مستأصل در غرب وحشی که مسئولیت یافتن معلمی برای نخستین مدرسه شهر گود هوپ به او واگذار شده است. لینک دوباره جذب باند قدیمیاش «برادر» و پدرخوانده مخوفش داک تابین (لی جی کاب) میشود و بیشتر و بیشتر به دل خشونتی افراطی کشیده میشود، تا جایی که سرانجام برای رها کردن خود از ریشههایش، تهی شده و بیاعتبار، همه همتایانش را از بین میبرد.