هوشنگ مرادیکرمانی
آقای مدیر! از من دلگیر نشوید. از مردم این آبادی هم چیزی به دل نگیرید. اینها مردم ساده و مهربانی هستند. اما حیف حرفهایی میزنند و جگر آدمیزاد را میسوزانند. شما کارتان را بکنید و واگذارشان کنید به خدا. اگر شنیدید که میگویند «آقای مدیر خیلی خوب است ولی از خمره شانس نمیآورد، تابهحال سهتا خمره توی مدرسهاش شکسته که تو این آبادی سابقه ندارد» به دل نگیرید. اگر شنیدید که میگویند: «آقای خمرهشکن» ناراحت نشوید. گوشتان به این حرفها بدهکار نباشد. به هر حال، هر کسی از چیزی شانس نمیآورد. خود من توی زندگیام از درخت هلو شانس نداشتم. شما هم از خمره شانس ندارید. بعضیها هم از کفش بخت و اقبال ندارند، مثل عیال من. پنجاه سال با من زندگی کرد، برایش هشتجفت کفش خریدم که همهشان بد از کار درآمدند و پایش را زدند.
بوک مارک/ خمره
در همینه زمینه :