بایسیکلران/ ما رکابزنان و شما
ستاره فتاحی
بارها و بارها از من سؤال شده که کسی مانع دوچرخهسواری شما نمیشود؟ تا به حال مشکلی برایتان پیش نیامده؟ پلیس جلوی شما را نگرفته؟ همین چند روز پیش دختر خالهام با من تماس گرفت تا بپرسد میتواند در مسیر جاده سلامت(مسیر تعیین شده برای دوچرخهسواری در شهر ما) رکاب بزند و آیا مشکلی هست یا خیر؟ نوع سؤال کردن و این همه ترس و واهمهاش برای من جای تعجب داشت، مگر حضور دوچرخهسواران در همه خیابانها را نمیبیند؟! برایش توضیح دادم که نهتنها مشکلی وجود ندارد بلکه با ارائه کارت ملی یک مرد هم میتوانند 2دوچرخه کرایه کنند و دونفره نه فقط مسیر جاده سلامت، بلکه تمام شهر را رکاب بزنند. من همیشه مثبتترین و خوشایندترین بازخوردها را از کسانی گرفتهام که اندکی گرد پیری بر چهرهشان نشسته بود. بعضا با گفتن «ماشاءالله، خسته نباشید، آفرین دختر ورزشکار» و دست تکان دادن، ما راه همراهی میکنند. دومین گروه آدمهایی هستند که وقتی در جاده کمنور رکاب میزنی تو را اسکورت میکنند یا وقتی دوچرخه خراب میشود برای کمک حاضرند، نگران نباشید در هیچ شرایطی تنها نمیمانید. عده کمی هم هستند که بهعلت نداشتن دوچرخه و تصور اینکه دوچرخه وسیله گرانقیمتی است با حسرت ما را تشویق میکنند، اکثرا بدون اینکه از قیمتها خبر داشته باشند و حتی پرسوجو کنند از خرید سر باز میزنند، برایشان توضیح میدهم که بهصورت اقساطی و حتی دست دوم میتوانند با هر بودجهای دوچرخه تهیه کنند فقط کافی است که بخواهند. خلاصه بازار تشویقها داغ است. هم من دیگران را به دوچرخهسواری دعوت میکنم و هم دیگران مرا به ادامه دادن، اینها را گفتم تا بگویم اکثرا مهربانی دیدهام، از دعوت شدن به صرف چایی از طرف یک خانواده سنتی برای رفع خستگی گرفته تا تشویق مادری که کودک گریزپایش پریده بود جلوی دوچرخه با گفتن «خاله شما چقدر دست فرمونتون خوبه!» حالا میخواهم از اندک سنگاندازانی که حضور ما را نمیپذیرند هم بگویم. اما شما نگران نشوید تعدادشان خیلی خیلی کم است و اغلب میشود از کنارشان گذشت، بله ما در این زمینه هم تجربه داریم، مثلا اتومبیلسوارانی که فکر میکنند خیابان فقط برای آنهاست و به تو فرصت عبور نمیدهند یا آنقدر به تو نزدیک میشوند تا وحشت کنی، رانندههایی که با بوق زدن باعث زهره ترک شدنت میشوند. یا متلکهای عهد دقیانوسی میپرانند، عابرانی که زیر لب غرولند میکنند یا دوچرخهسواری را وقیح میدانند و چشمغره میروند، حتی یکبار خودرویی که بهاندازه کافی جا برای عبور داشت عمدا خودش را به من نزدیک کرد و به تایر دوچرخهام زد، من را پهن زمین کرد و متواری شد. حرف آخرم؛ اینکه نمیشود منتظر نشست تا همه راضی شوند بعد پا به رکاب شد، چون آن وقت ممکن است لذت رهاشدن مانند یک پرنده هنگام پایین آمدن از سراشیبی را هیچ وقت تا آخر عمر تجربه نکنی!