دانشآموزان قصهگو
گزارش همشهری از دانش آموزانی که به جای حل پیک نوروزی قصه نوشتند
فهیمه طباطبایی|خبرنگار:
«دختری بود که در عید نوروز هر روز صبح با پدرش میرفت پارک سر خیابانشان، بعد میرفتند یک نان بربری میخریدند و با هم میآمدند خانه و با مادرشان سهتایی صبحانه میخوردند، اما خواهر کوچکشان هنوز خواب بود چون شبها بیدار بود و تا صبح گریه میکرد. آنها هر روز بعد از ظهر میرفتند مهمانی و دختر کوچولو که اسمش مبینا بود آجیل میخورد و شیرینی میخورد ولی خیلی کم چون مادرش به او گفته بود شیرینی زیاد دندانش را خراب میکند و وقتی از مهمانی میآمدند بیرون، عیدی میگرفت، مادرش عیدیهای خواهرش را هم به او میداد، دختر پولدار شده بود اما یک روز مادرش به او گفته بود که عیدیهای خواهر کوچکش پیش او امانت است و باید در قلک خودش بریزد. مبینا از اینکه هر روز فقط به پارک و مهمانی میرفت خسته شده بود و دوست داشت بروند مسافرت خانه عمویش در بروجرد تا با دختر عمو و پسرعمویش رضا و ثمینا بازی کند و با آنها به باغ پدربزرگشان بروند و با پروانهها بازی کنند اما پدرش میگفت ما امسال خواهر کوچولو داریم و نمیتوانیم به مسافرت برویم.... ای کاش خواهر کوچک مبینا، در همین چند روز عید بزرگ میشد و دیگر زردی نداشت.»
مبینا قصه خود و خانوادهاش را بهعنوان تکلیف شب عید نوشته و حتی سر کلاس هم برای بچهها خوانده و محبی، معلمش میگوید اواسط آن حتی گریه هم کرده است، «نمره خیلی خوب به او دادم و گفتم که چقدر خوب که شبیه خاطره ننوشته و تلاش خودش را کرده که داستان بنویسد اما به او گفتم که باید بابت داشتن خواهر کوچک و زیبایی به اسم مبینا از خدا متشکر باشد چون هر سال سفر هست ولی همیشه خواهر نیست.»
استقبال نیمی از دانشآموزان از داستاننویسی
«قصه» امسال برای نخستینبار جایگزین پیکهای نوروزی شد و در ذهن کودکان جان گرفت؛ قصههایی که از ذهن کوچکشان تراوش کرده و پر از رنگ، شادی و دغدغههای کودکانه است. «از کلاس 25نفره ما فقط 13نفر داستان نوشتهاند که البته اغلب آنها داستان نیست و بیشتر خاطره، سفرنامه و خلاصهنویسی کتابهاست، چون واقعیت این است که ما در مدارس روی موضوع داستان کار نکردیم و بچههای خیلی کمی خودشان خلاقیت و توانایی داستاننویسی دارند.»
داستان بچهها را کتابچه میکنیم
فرزاد اما سفرنامه نوشته است از موزهای که رفته و آنقدر خوشش آمده که دوست نداشته از آن بیرون بیاید «ما رفته بودیم موزه اسباببازیها در کاشان، موزه در یک خانه قدیمی بود که مثل خانه مادربزرگ مامانم در نطنز است. همه اسباب بازیهای قدیمی از دوران مادربزرگ و پدربزرگم در آن بود، اسباب بازی شهرها و کشورهای دیگر هم بود؛ یک اسباب بازی در آنجا بود به اسم علیورجه، آقای موزهدار میگفت علی ورجه کسی بوده که خیلی بالا و پایین میپریده و خیلی شیطان بوده، مادرم آنجا گفت تو شبیه علی ورجه هستی. غیراز علی ورجه اسباب بازیهای کشور فرانسه، چین، انگلستان و عربستان هم بود. نمایش رو حوضی هم برایمان بازی کردند. در نمایش، پسر چوپان با دیو جنگید و با دختر پادشاه ازدواج کرد. موزه خیلی قشنگ بود. من دوست داشتم در همانجا بمانم.» حضرتی، معلم کلاس سوم مدرسه پسرانه هجرت، چون این سفرنامه کمی خاصتر بوده، آن را برگزیده و قرار است فرزاد بار دیگر به کمک مادرش سفرنامه موزه را با جزئیات بیشتر و بهتر بنویسد تا در کتاب مدرسه چاپ کنند. «ما باید اطلاعات مربوط به داستان بچهها را در سایت وزارت آموزش و پرورش وارد کنیم تا مدیران وزارتخانه خودشان به جمعبندی برسند. من اطلاعات بیشتری از این موضوع ندارم اما ما معلمان مدرسه تصمیم گرفتیم که داستانهای برتر هر کلاس را جمع کرده و در کتابی با عکس و اسم بچهها چاپ کنیم و یک نسخه برای مدرسه و یکی هم بهعنوان یادگاری به آنها بدهیم. از طرفی مسئول کتابخانهمان هم قول داده برای این دانشآموزان در تابستان کلاس داستاننویسی کوتاهی را بهعنوان جایزه برگزار کند.» نرگس آمری، دانشآموز کلاس چهارم مدرسه پروین اعتصامی اما داستان شیری را نوشته که خیلی زود پدرش را از دست داده و مجبور شده خودش شکار کند. او به قصد شکار لکلکی میرود اما مجروح میشود و در نهایت همان لکلک او را نجات میدهد، داستان او در هر صفحه با تصویرسازی همراه است و تلاش کرده مهربانی را در داستانش پررنگ کند. «خانم لک لک به من یک سبد بزرگ داد و گفت این را به خانه ببر و به خانوادهات بده، سبد را باز کردم و دیدم یک عالمه گوشت تازه بود.»
داستان سریال پایتخت تا قصه هری پاتر
داستان مهزاد بیشتر از جملهبندی، نقاشی دارد، قصه میلاد جنگی است. او سریال پایتخت را که دیده خلاصهنویسی کرده و ته داستان را عوض کرده و نقی و ارسطو در آن شهید شدهاند و داستان را در کلاس به شکل نمایش استند آپ اجرا کرده، سجاد کتاب هریپاتر را خوانده و آن را خلاصه کرده است، شروین اما یک انشا از نوروز و آنهایی که به خانهشان رفته و عیدی ندادهاند نوشته است. حضرتی توضیح میدهد که در کل دانشآموزان پسر هیجان را دوست دارند و تلاش میکنند که داستانهایشان رنگ و بویی از ترس و هیجان و کارهای عجیب و غریب باشد.
بچهها اصول قصهنویسی را نمیدانند
ریحانه شریف اما روایت کمی متفاوتی از داستاننویسی دانشآموزان کلاسش دارد. او معلم یک کلاس در دبستانی در بومهن است و میگوید که فقط 10نفر از دانشآموزان کلاس 35نفرهاش، داستان نوشتهاند.«قصهای در کار نبود، چون بچهها اصلا با اصول قصه نویسی آشنا نیستند، چیزی که نوشته بودند بیشتر انشا بود تا داستان، که خب طبیعی هم هست چون در این مناطق میزان مطالعات غیردرسی بچهها آنقدر بالا نیست و دایره لغاتشان محدود است اما با این حال کسانی که نوشته بودند، خواندند و در نهایت چند نفرشان را تشویق کردم و قرار شد در دفترچهای که خودم طراحی کردم همه بچهها دوباره انشای خود را بازنویسی کنند تا در کتابخانه مدرسه نگه داریم.»
داستانهای دانشآموزان چه میشود
اما ابهام مشترکی که دانشآموزان و معلمان دارند، این است که این داستانها در نهایت چه میشود و تکلیفشان چیست؟ محمدرضا سیفی، سرپرست دفتر آموزش و پرورش عشایری وزارت آموزش و پرورش که یکی از مسئولان این طرح هم هست، در اینباره به همشهری گفت: «سامانه اینترنتی را طراحی کردیم که معلمان ابتدایی باید نتیجه اجرای این طرح را در قالبهایی که تعریف شده بود، وارد کنند. تا به الان استقبال خوب بوده و معلمان فرمهای لازم را پر کردهاند اما این فرصت را تا پنجم اردیبهشت تمدید کردیم که به جمعبندی کامل از همه مدارس کشور برسیم.» سیفی با بیان اینکه هدف از این طرح، ایجاد یکی از 3توانایی قصهگویی، قصهخوانی یا قصهنویسی است، اظهار داشت: «البته تصمیماتی درباره داوری و انتخاب داستانهای برتر داریم و حتی در این زمینه با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان جلسهای هم داشتهایم اما این موارد در حد ایده است و نیاز به بررسی بیشتری دارد.»
این مسئول آموزش و پرورش ابتدایی به تخلفات صورتگرفته در مدارس نیز اشاره کرد و گفت: «متأسفانه در زمینه داستان هم ما با تخلفات برخی مؤسسات آموزشی و مدارس روبهرو بودیم که در نوع خودش جالب است، مثلا یکی از مؤسسات در این فرصت کم، لوح فشرده آموزش قصهنویسی را طراحی و روانه بازار کرده بود یا برخی مدارس بهرغم تأکید ما، دانشآموزان را مجبور به خرید کتابهای خاصی کرده بودند که البته این موارد اندک است و قطعا با آن برخورد میشود.»
امسال پیک نوروزی جای خود را به داستانها داد تا دانشآموزان به جای تکلیفهای اجباری هر شب، خلاقیتشان را بهکار ببندند و قصههای خودشان را بنویسند؛ قصههایی که حالا قرار است استعداد بچهها را شناسایی کند و بعد هم در کانون پرورشی برای نخستین بار چاپ شود.