سرمای سگکشی
مسعودمیر ـ روزنامهنگار
صحبت یک پکیج بود تو لاینفیلم و بلیت و عاشقی. یک باکس جمع و جور رفاقتی با اوریج 90درصد گارانتی. فکر کردیم میتوانیم راحت هندلش کنیم.
بلیت از آسمانها رسیده بود تا رفاقت من و رفیق که خلیل بود و دوست هست هنوز قوام بگیرد و از عشق سینما بودن و مجله سینمایی خریدن و فیلمهای محبوب را آرشیو کردن و پوستر به دیوار اتاق چسباندن، برسیم به فتح سالن سینما در روزهای جشنواره فیلم فجر.
این پسر کیس خاصی بود تو بیزینس خودش، خیلی اکتیو و نان استاپ. اما نمیفهمیدم چرا گاهی آن و آف بود، بگیر نگیر داشت و روز سگکشی خلیل آن بود.
ته بلیت هنوز هست تو بساط ما و آن ساندویچ سوسیس کماکان سینماییترین لقمه زندگی ماست.
بعدها رفتیم و شدیم دانشجوی سینما و روزگار هم با چرخش از روی همجواری ما رد شد تا دیدار ما بشود چندسال یکبار.
جشنواره برای ما عشق بود و سینما محبوب همیشگی اما حالا ندیدنها بیشتر شبیه زخم است و چارهای نیست چون با زخم باید ساخت. طول میکشه اما خوب میشه. ...