علیرضا شریفی یزدی ـ جامعهشناس
مثبتاندیشی یعنی یک نگاه سالم به زندگی، محیط و جامعه. مثبتاندیشی به معنی سادهلوحی، خودفریب دادن یا داشتن امید کاذب و غیرواقعی نیست. مثبتاندیشی به این معناست که انسان از هر مسئله و مشکلی، از هر تهدیدی و از هر شکستی بتواند به یک نگاه واقعبینانه و مثبت برسد. در علم مدیریت قاعدهای هست به نام سوات( swat)، یعنی انسان این توان را داشته باشد که تهدیدها را به فرصت و شکستها را به پیروزی تبدیل کند. این نگاه یعنی مثبتاندیشی؛ یعنی وقتی تهدیدی به ما عارض میشود بلافاصله بتوانیم به این فکر کنیم که چطور از این تهدید یک فرصت بسازیم. یا وقتی شکست میخوریم بلافاصله این سؤال برایمان ایجاد شود که چطور میتوانیم کاری کنیم که این شکست را به پیروزی تبدیل کنیم. در جامعه با توجه به مشکلاتی که وجود دارد، منفیبافی، افسردگی و اضطراب و نگرانی از آینده بهشدت رواج پیدا کرده است و به همین دلیل به مثبتاندیشی نیاز دارد و این نیاز خیلی زیادی است. یکی از مسائلی که جامعه را به این وضعیت رسانده است، مسائل اقتصادی است. با شرایطی که وجود ندارد، شاید خیلی از مردم به اینکه فردا چه اتفاقی میافتد و این آیا در آینده میشود کاری کرد، امیدی نداشته باشند. دلیل این ناامیدی هم شکستهای پیاپی اقتصادی بهخصوص در این سه چهار سال اخیر است. مشکلات اقتصادی تقریبا از سال 1385شروع شد، در یک دوره کوتاه دوران برجام کم شد، ولی دوباره این مشکلات سر جای خودش برگشت و دیدیم که وضعیت خیلی هم بدتر شد. جامعه بهدلیل پایین آمدن اعتماد عمومی و امید به آینده نیاز مبرمی به مثبتاندیشی دارد، اما چطور میشود این مثبتاندیشی را بین مردم رواج داد؟ بهنظر میآید نخستین و مهمترین گام را باید مسئولانی که روی مسائل اقتصادی کار میکنند، بردارند؛ یعنی باید اطمینان خاطر اقتصادی به جامعه داده شود و حتی قبل از اینکه رونقی در اقتصاد صورت بگیرد، باید اقتصاد جامعه به ثبات برسد و مردم از این ثبات مطمئن شوند.
گام دوم، آموزش بهخود مردم است، اینکه در اوج سختیها چطور میشود امیدوار بود و به چه شکل میشود کار کرد. جامعه ما از حوزههای مختلف تحریم میشود، اما میشود این تحریمها را به فرصت تبدیل کرد. مثلا قبل از تحریمها ما روزانه حجم زیادی از واردات را داشتیم، این واردات هماکنون کم شده. بعضیها از این فرصت استفاده کردهاند و تلاش میکنند، به تولیدات داخلی ورود کنند. آنها در شروع کار هستند و طبیعی است که این تولیدات در ابتدای کار کیفیت پایینی داشته باشند یا به اندازه نیاز مردم نباشند و قمیت تمامشدهشان بالا باشد، ولی میشود امیدوار بود و کار را به سمت و سویی برد که در آینده به نتیجه برسد و در راستای اقتصاد قوی حرکت کند. این نکته امیدوارکننده مهم است.
نکته دیگری که میشود به آن اتکا کرد، تجربههای گذشته است. کشور این سختیها را در دورههای مختلف تاریخی چه در طول تاریخ 2500سالهاش و چه در طول تاریخ معاصرش، پشت سر گذاشته و بهدلیل فرهنگ بالایی که دارد، دوباره توانسته سرپا شود. با توجه به فرهنگی که داریم، سر بزنگاههای تاریخی مردم خیلی خوب مردم و خودجوش عمل کردهاند. نمونهاش را در بحرانهای طبیعی مثل زلزله، سیل، جنگ و... شاهد بودهایم. این یک نوید بسیار خوب و بزرگ برای جامعه ماست که به چه شکل و به چه نحو میتوانند این سختی را پشت سربگذارند. نکته سومی که میتواند برای ما امیدبخش باشد، این است که ما بهصورت بالقوه در کشوری زندگی میکنیم که پتانسیلهای رشدیمان زیاد است. مشکل بزرگ ما مدیریتی است. اگر بتوانیم مشکل مدیریتیمان را اصلاح کنیم، خیلی از مشکلات حل میشود. ما توانمندیهای بالقوه بسیاری داریم که کشورهای دیگر ندارند؛ از منابع طبیعی گرفته تا تنوع آبوهوایی و نیروی انسانی کارآمد. داشتن همه اینها این امید را میدهد که میشود آینده را بهتر دید و برایش برنامهریزی کرد. یکی از آیتمهای مهم مثبتاندیشی در همه جای دنیا کاهش اختلالات عصبی-روانی است. اگر ما بتوانیم از مبدا روی این مسئله مداخله مؤثر داشته باشیم، یعنی از مدرسه یا مهمتر از آن بتوانیم غربالگری مناسب داشته باشیم و افراد مشکلدار بهموقع درمان شوند، بسیاری از مشکلات و معضلات حل میشود. مثبتاندیشی از جنس فکر است، فکر با خودش احساس میآورد، فکر و احساس با هم عمل را میسازد و همه اینها در کنار هم باعث میشود که افراد رفتار خوب داشته باشند. اگر بتوانیم این مسائل را کنار هم جمع کنیم و بحث سلامت روان آدمها را خوب بشناسیم و طبق آن عمل کنیم، خیلی از مشکلاتمان حل میشوند. نکته دیگری که اهمیت دارد و شاید در ظاهر برای خیلیها مهم نباشد، این است؛ در جامعهای که اعتقادات مذهبی دارد و در عالم هستی معتقد به مبدا است فرد معمولا سختیها را راحتتر از کسی که احساس بیپناهی میکند، میپذیرد.
مثبتاندیشی از جنس تفکر و رفتار است و به همین دلیل آموختنی است و باید آموزش داده شود. ما باید به مردم یاد بدهیم که چگونه مثبتاندیش باشند، اما بهدلیل خلأیی که در دستگاه تعلیم و تربیت داریم، این اتفاق نمیافتد. آموزشوپرورش ما 16هزار ساعت از وقت بچههای ما را در 12سال میگیرد، ولی دریغ از 16ساعت مطلب مفید درباره مثبتاندیشی. در محتوای کتابها چیزی از مثبتاندیشی وجود ندارد. ما اگر بخواهیم آموزش را در این زمینه همگانی کنیم، باید به این حوزه توجه کنیم، ولی نمیکنیم. بهجای آموزشهای پایهای و درست، سخنرانان آموزش مثبتاندیشی را بهدست گرفتهاند و بیشتر نگاه درآمدزایی به این آموزش دارند. آنها آدمهایی را که با این مقوله هیچ آشنایی ندارند، دور هم جمع میکنند و در مدت دو سه روز تحت تعالیم و آموزشهای شدید قرار میدهند. فردی که در این جلسات حاضر بوده، به مقوله مثبتاندیشی باورمند میشود، این باور تا چند روز هم تاریخ مصرف دارد، اما دوباره فرد به تنظیمات کارخانه برمیگردد و دوباره همان آدم قبلی میشود. نتیجهاش این میشود که این فرد بعد از مدتی از چیزی هم که بوده فاصله میگیرد، چون خودسرزنشی هم به مسائل قبلیاش اضافه میشود. او فکر میکند بقیه افراد با آموزش کوچکی که دیدهاند، مثبتاندیش شدهاند، ولی خودش بهخاطر خصوصیات فردیاش نتوانسته به موفقیت برسد. اثر منفی این کلاسهای غیرعلمی کوتاهمدت حتی اگر با نیت خیر هم برگزار شود، خیلی بیشتر است. مثبتاندیشی امری طبیعی است، از درون خانواده بیرون میآید و در مدرسه رشد پیدا میکند تا درنهایت به مرحله قابلقبول و پذیرش برسد. از جامعه علمی توقع میرود که به این حوزه ورود کنند و آموزشهای لازم را بدهند، اما سیستم دانشگاهی ما با سیستم زندگی مردم تفاوتهای جدی دارد و نمیشود این انتظار را داشت که آنها این خلأ را پر کنند. در شرایط کنونی مهمترین رسالت برنامهریزان و مدیران جامعه است که باید دید کلان داشته باشند تا بتوانند به این مسئله و آموزش مثبتاندیشی فکر کنند. امیدواریم که بتوانند به وظیفهشان عمل کنند.
پتانسیل امیدوار بودن را داریم
در همینه زمینه :