• پنج شنبه 11 بهمن 1403
  • الْخَمِيس 30 رجب 1446
  • 2025 Jan 30
سه شنبه 14 بهمن 1399
کد مطلب : 123549
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/n5VwD
+
-

ستاره بود

هدیه تهرانی یکی از مهم‌ترین ستاره‌های بازیگر زن سینمای پس از انقلاب، با «بی همه‌‌چیز» در جشنواره امسال حضور دارد

ستاره بود


سعید مروتی ـ روزنامه‌نگار

 هر دوره‌ای ستاره عصر خودش را دارد و هدیه تهرانی ستاره عصر اصلاحات است؛ بازیگری که در آستانه دوم خرداد با «سلطان» کیمیایی آمد و خیلی زود به جایگاهی دست‌یافت که پیش از او و میان بازیگران زن فقط نیکی کریمی به موقعیت مشابهی دست یافته‌بود. نیکی کریمی هم درست در شروع عصر سازندگی با فیلم «عروس» آمده بود تا نشانه‌ای بر پایان دهه60 باشد؛ دهه‌ای که در آن زیبایی مسئله بود و در مواردی چهره‌پرداز و طراح پلاکارد و پوستر وظیفه زشت کردن بازیگر زن را عهده‌دار می‌شد. افسانه بایگان که بیشتر از هر بازیگر زن دیگری به معیارهای ستارگی در دهه60 نزدیک بود، حکایت‌ها دارد از آن دوران. هدیه تهرانی هم ستاره عصر اصلاحات بود ولی نخستین فیلمش را در سال پایانی دولت دوم سازندگی بازی کرد؛ دولتی که عرصه فرهنگ را یکسره به راست سنتی واگذار کرده بود. پوشش ساده هدیه تهرانی در فیلم «سلطان» کیمیایی محصول شرایط و مناسبات سینمای ایران در سال۷۵ بود ولی پرسونایش ربطی به آن سینما نداشت. تهرانی از همان گام اول سیمای زن مقتدر و کنش‌مند شهری را به نمایش گذاشت و در فاصله تولید تا اکران فیلم سلطان، تحول سیاسی اجتماعی گسترده‌ای رخ داد که زنان در آن نقش کلیدی ایفا کردند؛ زن‌هایی که دنبال تغییر بودند؛ تغییر جایگاه و تحمیل خود به جامعه‌ای که هنوز در کشاکش عبور از سنت به مدرنیته بود. جدی گرفته شدن نقش زنان، پر‌رنگ شدن حضورشان در اجتماع و رسیدن به کنش‌مندی و کشف و مطالبه حقوقشان، در سینمای ایران هم نماینده‌ای تازه‌نفس و جوان یافت که نامش هدیه تهرانی بود. تهرانی با چهره‌ای که شبیه ستارگان کلاسیک سینمای قبل و بعد از انقلاب نبود؛ (مثلا در برابر صورت اغلب گرد بازیگران زن سینمای جریان اصلیر، صورت کشیده‌ای داشت) و رفتار و پرسونایی که در هیچ فیلمی در دهه60و‌نیمه اول دهه70 سابقه نداشت، خیلی زود به شهرت، اعتبار و محبوبیت رسید و جایگاهش را تا پایان عصر اصلاحات حفظ کرد. تهرانی در این سال‌ها هم خوب فروخت و هم جایزه گرفت و منتقدان ستایش‌اش کردند. در فاصله ۷۶ تا ۸۴ فیلم‌هایش جریان‌ساز، پرفروش و موفق بود. با بهترین و شاخص‌ترین کارگردان‌ها (کیمیایی، تقوایی، فرمان‌آرا، فرهادی، درویش، افخمی و...) همکاری کرد؛ مشخصا در سینمای تجارتی عنصری کلیدی و یکی از عوامل اصلی گیشه پررونق فیلم‌ها بود و از طرف دیگر در فیلم‌های جریان متفاوت فیلمسازی هم چهره‌ای مؤثر بود. نقطه اوج این حضور مؤثر یک‌بار در انتهای دهه70 با «شوکران» و بار دیگر در نیمه اول دهه80 با «چهار شنبه‌سوری» رقم خورد و تهرانی تصویر ملموس زن طبقه متوسط را با مهارت بازآفرینی کرد. همزمان با سقوط طبقه متوسط، تهرانی هم به شکلی خود‌خواسته و به سودای درخشش در حوزه‌هایی دیگر قبای ستارگی را از تن درآورد. حالا نزدیک به ۱۶سال از آن دوران گذشته و با تهرانی ۴۸‌ساله مواجهیم که همچنان بارقه‌هایی از ستاره - بازیگر عهد ماضی را بروز می‌دهد، هرچند زمانه‌ای دیگر شده است و بازگشت به گذشته ناممکن.
 هدیه تهرانی از همان نخستین حضور در مقابل دوربین، نوعی سردی، اقتدار و جسارت را به نمایش گذاشت و سیمایی متفاوت از خود ترسیم کرد که حتی در فیلم مردانه سلطان هم به چشم می‌آمد. تصادفی نبود که برای نخستین بار در فیلمی از کیمیایی، زنی هم پای قهرمان مردش پیش می‌آمد و می‌گفت: « منم تو بازی توام، اما زنونه‌ش!» مریم کوهساری دختر سرایداری که در مدت زمانی کوتاه با سلطان آشنا می‌شد، به او دل می‌بست (بی آنکه آشکارا چیزی به زبان بیاورد) و با موتور او شبانه خیابان‌ها و بزرگراه‌های تهران را پشت سر می‌گذاشت و حضورش مرهمی بود بر زخم تنهایی قهرمان تک‌افتاده کیمیایی، و شاید هم باعث سر باز کردن زخمی تازه می‌شد.
اگر سلطان از اعماق دهه‌های 40و 50و از اسطوره گمنام رضا موتوری می‌آمد، در «غریبانه» (احمد امینی) نیز بزرگ (ابوالفضل پورعرب) از دل ملودرام‌های جوان‌پسند دهه50بیرون کشیده شده‌بود و تهرانی در هر دو فیلم معاصرترین و امروزی‌ترین کاراکتر را به نمایش می‌گذاشت. او زنی بود که گرفتار عشق می‌شد ولی به ندرت احساسش را به‌صورت آشکار بروز می‌داد. هرچند پشت صورت سنگی و به ظاهر بی‌احساس، در بزنگاه‌ها مکنونات قلبی‌اش را آشکار می‌کرد. هدیه تهرانی شمایل زن معاصر ایرانی بر پرده سینماها شد. در تصویر آغازین «قرمز» (فریدون جیرانی)، با پای برهنه از روی نرده‌های خط ویژه به وسط خیابان می‌پرید؛ چیزی که مشابهش را از هیچ زنی در سینمای ایران ندیده بودیم؛ زن مدرنی که در مواجهه با مرد سنتی کم‌نمی‌آورد، می‌ایستاد، می‌جنگید و نهایتا با تمام بلاهایی که بر سرش می‌آمد پیروز می‌شد. نکته ویژه هدیه تهرانی، اعتماد‌به‌نفسی بود که تقریبا در همه نقش‌هایی که ایفا می‌کرد، به چشم می‌خورد؛ اعتماد به نفسی که موجب می‌شد در مواجهه با مشکلات کمر خم نکند. در نیمه‌دوم دهه70 وقتی سینمای ایران پوست انداخت و به جوان‌ها روی آورد، تهرانی مهم‌ترین و تأثیرگذار‌ترین ستاره زن این سینما شد. (کنارش نیکی کریمی همچنان اهمیت و وجهه‌اش را حفظ کرد و حتی با بازی در فیلم‌هایی چون «دو زن» هم سطح بازیگری‌اش را ارتقا داد و هم خود را با زمانه منطبق کرد. کریمی تا امروز موفق شده تداوم حرفه‌ای‌اش را در طول ۳دهه حفظ کند و در عین حال به‌عنوان کارگردان به پختگی و بلوغ برسد). در این سال‌ها تقریبا همه فیلم‌های تهرانی(جز یکی،دو استثنا) با اقبال عمومی مواجه شد و پس از آن در میان سیل پیشنهادها، تهرانی موفق شد(باز هم جز در یکی،دو استثنا) انتخاب‌های مناسبی انجام دهد. اقتدارش روی پرده چیزی بود که او را از دیگر زنان سینمای ایران متمایز می‌کرد تا اینکه در شاه‌نقش زندگی‌اش توانست مرزهای تازه‌ای را بگشاید. سیما ریاحی در «شوکران»(بهروز افخمی)، زنی بود که وقتی گرفتار عشق و تبعات ویرانگرش می‌شد با وجود مبارزه، شانه‌هایش زیر بار اشکی که پرده در شده بود می‌لرزید؛ جایی که برای نخستین بار نقش قربانی را بازی کرد و در نهایت نیز جانش را از دست داد. سیما ریاحی قربانی مرز ظریف و پیچیده اخلاقیات در جامعه معاصر شده بود؛ اخلاقیاتی مخدوش‌شده که در نهایت او را در قامت قربانی می‌دید. البته پیش از فاجعه نهایی غرورش شکسته شده بود؛ غروری که بخشی از پرسونای سینمایی‌اش به شمار می‌آمد و ورسیون‌های مختلفی از آن در «غریبانه»، «قرمز»، «سیاوش» (سامان مقدم)، »دست‌های آلوده» (سیروس الوند)، «آبی» (حمید لبخنده)، «پارتی» (مقدم) و... به نمایش گذاشته‌بود. سینمای تجارتی او را در پرسونای تثبیت‌شده‌اش می‌طلبید و شاید برای بازیگری که می‌خواست ستاره هم باشد چاره‌ای جز تکرار نبود. هرچند او می‌کوشید همین نقش‌های تکراری را هم تأثیر‌گذار از کار دربیاورد و البته گاهی هم تلاش می‌کرد کلیشه هدیه تهرانی را بشکند. در این راه وقتی با پیشنهاد فرمان‌آرا مواجه می‌شد کوتاهی و منفی‌بودن نقش باعث نمی‌شد از چنین تجربه‌ای بگذرد. همچنان که در «کاغذ بی‌خط»(ناصر تقوایی) حضور می‌یافت در دل سینمای بدنه هم او تأثیرات خودش را می‌گذاشت. در دهه80 این فقط هدیه تهرانی بود که در «دختر ایرونی» (محمد حسین لطیفی) به خواستگاری مرد محبوبش می‌رفت یا در «دنیا» (منوچهر مصیری) انتقام خود را به شیوه مخصوص خود از مرد سنتی می‌گرفت. اوج حضورش در سینمای ایران را باید در نقش به کل متفاوتش در «چهارشنبه سوری»(اصغر فرهادی) مشاهده‌کرد. در درامی بر مبنای خیانت، شاید طبیعی‌تر بود که تهرانی نقش زنی را ایفا کند که با ورودش به ماجرا کانون خانواده را تهدید می‌کند، نه اینکه خود در قامت زنی مغموم، آسیب‌پذیر و دل‌سوخته از داغ خیانت ظاهر شود. تهرانی علیه کلیشه‌اش شوریده بود و اوجی تازه از توانایی‌هایش را به نمایش گذاشته بود. بعد از چهارشنبه‌سوری، تهرانی به‌تدریج انگیزه‌اش را در بازیگری از دست داد. بیشتر پیشنهاد‌های سینمای بدنه را رد کرد و در عوض در «نیوه مانگ»(بهمن قبادی) حاضر شد. دستیاری عباس کیارستمی را در «شیرین» تجربه کرد و به مرور به بازیگری بی‌انگیزه تبدیل شد؛ بازیگر بی‌انگیزه‌ای که همچنان پیشنهاد زیاد داشت و در فیلم‌هایی حاضر می‌شد که اکران نمی‌شدند. ۴سال هیچ فیلمی با بازی هدیه تهرانی اکران نشد که حیرت‌انگیز بود و جالب اینکه هیچ‌کس هم جایش را نگرفت. برگزاری نمایشگاه عکس در فضای پس از انتخابات۸۸ با حاشیه‌هایش لطمه زیادی به تهرانی زد و گویا برای جبران مافات زیان مالی‌اش در فیلم «هفت دقیقه تا پاییز»(علیرضا امینی) ظاهر شد. انتخاب‌های بعدی‌اش هم در مسیری نبودند که او را به جاده اصلی بازگردانند و به‌نظرم خودش هم خیلی تمایلی بر رخ‌دادن چنین اتفاقی نداشت؛ انگار که از شمایل ستارگی عبور کرده بود و در ساحتی دیگر سیر می‌کرد. در دهه۹۰ همچنان کوشید تا بازیگر سینمای متفاوت باشد و بیشتر هم با فیلمسازان جوان همکاری کرد. در «مسخره‌باز» (همایون غنی‌زاده) و 
« سینما شهر قصه» (علی اکبر حیدری، کیوان علیمحمدی) شمایل هدیه تهرانی را بازآفرینی کرد؛ شمایل ستاره دست‌نیافتنی سال‌های نه چندان دور. در «بدون تاریخ، بدون امضا»(وحید جلیلوند) به‌نظر می‌رسید قرار است شاهد حضور ستاره- بازیگری باشیم که در حال ترمیم ریسمان گسسته‌ای است که سال‌ها او را محبوب عوام و مورد‌تأیید خواص نگاه‌می‌داشت؛ بازیگری که خودش در یک مقطع انتخاب کرد که دیگر ستاره نباشد. بازی در سریال «هم گناه» (مصطفی کیایی) نوستالژی هدیه تهرانی روزهای اوج را زنده کرد و حالا هم با «بی همه‌‌چیز»(محسن قرایی) به جشنواره سی‌و‌نهم فجر آمده است. تهرانی در میانسالی همچنان چهره قابل‌اعتنای سینمای ایران است؛ هنوز حضورش در هر فیلمی کنجکاوی‌برانگیز است و هنوز عده‌ای امیدوارند باز هم او را در قامت ستاره‌گونش ببینند؛ اویی که با ظاهر بی‌آلایش و ساده‌اش، با پرهیز و فاصله گرفتن از هر آنچه حاشیه خوانده می‌شود، خودش را کنار نگه‌می‌دارد و شاید باید از این به بعد شاهد هدیه تهرانی تازه‌ای باشیم؛ بازیگری که روزگاری ستاره بی‌بدیلی بود و خودش خواست که دیگر نباشد. هر حضوری از او که حالا ربع‌قرن تجربه سینمایی را در کارنامه دارد، همچنان می‌تواند غافلگیر‌کننده و شورانگیز باشد.

مثل اینگرید برگمن در کازابلانکا
دانیال معمار ـ روزنامه‌نگار


۱- ما به سینما می‌رویم تا در یک زندگی مجازی شریک شویم. ما سینما نمی‌رویم که خودمان را جای کارگردانان، فیلمنامه‌نویسان، تدوین‌گران و سایر عوامل یک فیلم بگذاریم و خیالبافی کنیم. ما در سالنی تاریک، روبه‌روی پرده‌ای نقره‌ای می‌نشینیم تا خودمان را جای بازیگران فیلم‌ها قرار دهیم. ستارگان سینما تجسم آرزوهای دست‌نیافتنی ما هستند و ما دوست داریم حداقل در یک زندگی مجازی، به آرزوهایمان برسیم. به همین دلیل، قبل از اینکه کارگردان، نویسنده، تهیه‌کننده و... ضامن فروش یک فیلم باشند، این بازیگران هستند که می‌توانند تماشاگر را به سینما بکشانند. لیلا حاتمی هم یکی از همان ستارگان بی‌چون‌و‌چرای سینمای ماست که حضورش در یک فیلم به تنهایی می‌تواند فروش گیشه را تضمین کند. اما شاید ویژگی متفاوت او با دیگر ستارگان سینمای ایران این باشد که او توانسته مخاطب عادی و عام سینما را به پای فیلم‌های خاص و روشنفکری بکشاند. خب او چطور این کار را می‌کند؟ این همان «آن» بازیگری است که در این بازیگر وجود دارد؛ یک استعداد ذاتی که چندان ربطی به دانش و توانایی‌های فنی بازیگری ندارد. کیفیت بازیگری را شاید بتوان با آموختن فن به‌دست آورد، اما «آن» بازیگری آموختنی نیست. لیلا حاتمی این «آن» بازیگری را دارد و به همین دلیل می‌تواند تماشاگر عام را به پای هر فیلمی در سینما بکشاند.
2- ویژگی ممتاز دیگر لیلا حاتمی نسبت به بسیاری از سوپراستارهای سینمای ایران این است که او یک زندگی متعارف و معمولی دارد. سال‌هاست مادری می‌کند و زندگی خانوادگی‌اش را دارد. تلقی‌اش از سبک زندگی خصوصی یک بازیگر خیلی متفاوت است با طیف وسیعی از ستارگان معروف سینمای ما. حاتمی داشتن یک ریتم طبیعی زندگی را انتخاب کرده و مثل آدم‌های عادی زندگی می‌کند؛ یعنی زندگی شخصی‌اش را فدای حواشی و هیاهوهای مزاحم سینما نکرده‌است. بسیاری از همکاران او یا ازدواج نکرده‌اند، یا بچه ندارند اما حاتمی با سبک زندگی‌اش یک خط بطلان کشیده روی این نظریات روشنفکری که جامعه هنری نباید درگیر بچه و خانواده شود تا بتواند روی کارش متمرکز شود. 
3- «لیلا»، «شیدا»، «ارتفاع‌‌پست»، «آب و آتش»، «رگ خواب»، «حکم»، «بی‌پولی»، «در دنیای تو ساعت چند است»، «جدایی نادر از سیمین»و ... این نام‌ها نشان‌دهنده انتخاب‌های دقیق لیلا حاتمی است. کم کار می‌کند، اما در هر فیلمی هم بازی نمی‌کند. تصور بسیاری از فیلم‌های بزرگ بدون حضور ستارگان‌شان تقریبا غیرممکن است، مثلا نمی‌توان به «کازابلانکا» بدون اینگرید برگمن فکر کرد یا به «سرگیجه» بدون کیم نوواک. حالا یک‌بار دیگر به نام فیلم‌هایی برگردید که حاتمی در آنها بازی کرده. نام‌ها فقط یادآور چند اثر ماندگار در تاریخ این سینما نیستند، این فیلم‌ها ما را یاد لیلا حاتمی‌ می‌اندازند و این یعنی تصور خیلی از این فیلم‌ها بدون او غیرممکن است. تصاویر ثبت‌شده از این فیلم‌ها در ذهن ما با تصاویری از این بازیگر شکل می‌گیرد. بازی سنگین و موقر حاتمی در کنار چهره معصومی که تبدیل به بخش جدانشدنی کاراکترهایش شده، نشان از ساخته‌شدن یک نمای ثابت از یک ستاره سینما در طول ۳‌دهه بازیگری دارد.
۴- «قاتل وحشی» حمید نعمت‌الله این روزها دوباره نام لیلا حاتمی را بر سر زبان‌ها انداخته. فیلم توقیف شده و علتش هم حضور لیلا حاتمی با سری تراشیده و بدون حجاب در آن است. درست و غلط این ماجرا به کنار، اما این اتفاق در فیلم‌های دیگر سینمای ایران هم کم‌و‌بیش افتاده و البته توقیفی هم در کار نبوده‌است. شاید بتوان گفت که قاتل وحشی، قربانی جایگاه لیلا حاتمی در سینمای ما شده؛ جایگاهی که باعث دیده شدن و توجه بیشتر به یک فیلم می‌شود. این یعنی حالا باید بپذیریم ما داریم درباره بازیگری حرف می‌زنیم که از بازی‌هایش در دهه۷۰ به جایگاه قابل‌توجهی در سینمای امروز رسیده؛جایگاهی که می‌توان آن را مرز پختگی و دیده‌شدن در این حرفه دانست و حاتمی را به‌عنوان ممتازترین بازیگر زن سینمای ایران معرفی کرد.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید