فوتبال با طعم نونخامهای
درباره شفافیت در فوتبال ایران، مبلغ و جزئیات قراردادها
سیامک رحمانی_روزنامهنگار
«فاکتور 3 میلیونتومانی نان خامهای در مدارک مالی پرسپولیس». حدود 20سال از این افشاگری در روزنامه جهان فوتبال میگذرد. گزارشی که نشان میداد مدیر وقت باشگاه برای لاپوشانی هزینهها چطور دست به سندسازی میزند. 3میلیون تومان البته، در زمانی که از آن حرف میزنیم، دهها برابر امروز میارزید. اما با گذشت سالها شرایط فوتبال چنان تغییر کرده که احتمالا صحبت کردن از فاکتورهای میلیاردی و جابهجایی ارقام نجومی هم نخواهد توانست به اندازه نانخامهایهای دهه80 جلب توجه کند. فوتبال امروز ایران گردش مالی سرسامآوری دارد؛ ارقامی که بخش بزرگی از آن در کانالهای تاریک و غیرقانونی جابهجا میشود. آخرین آمارها نشان میدهد که سایتهای غیرمجاز شرطبندی ایرانی سالانه در چرخش 9تا 12هزار میلیارد تومان پول نقش دارند. عمده این شرطبندی به فوتبال و نتایج آن –داخلی و خارجی- مرتبطاند. تعجبی نخواهد داشت اگر سرریز این پول به زمینهای مسابقه راه پیدا کند یا بخشی از بده بستان فوتبال ایران در خدمت شرطبندی بهکار گرفته شود. شاید ارتباط با سایتهای شرطبندی و نقش پولهای کثیف در فوتبال، در نقاطی دیگر از دنیا از ایران هم پررنگتر باشد؛ در جاهایی مثل شرق آسیا یا آمریکایلاتین. اما آنچه در فوتبال ما میگذرد پیچیدهتر و مبهمتر از اینهاست. سیستمی آلوده و بیقانون که البته خرجش از بقیه اجزای اقتصادی و اجتماعی جامعه جدا نیست. وقتی هم از فوتبال حرف میزنیم از قله ورزش صحبت میکنیم. بهعنوان نمونه جایی که ثروت در آن متمرکز و ساختار مالی بیمارش سرآمد دیگر ورزشهاست.
1 علی کریمی: «خوشحال شدم که از انتقالم یک ریال گیر آن آقا(مدیر باشگاه) نیامد».
برای پیگیری رفتارهای فراقانونی در فوتبال، احتمالا باید از دهه 70 یا نیمه دوم دهه60 شمسی شروع کرد. هرآنچه پیش از این گذشته، به نسبت رویدادهای پس از آن حقیر و بچگانهاند. قراردادهای شبهحرفهای و پرداختهای قابل توجه در فوتبال ایران، از دهه 50 و با چند سال تأخیر از شکوفایی اقتصادی ناشی از فروش نفت، تبدیل به روال شد. اسنادی که از قراردادهای باشگاهی آن دوران در دست است از ارقامی میگویند که چشمگیرند ولی تفاوت کهکشانی با میانگین درآمد جامعه ندارند. مهمتر اینکه، حتی منتقدان ورزش و اقتصاد آن دوران هم ادعاهای بزرگی مبنی بر رد و بدل شدن مبالغی فراتر از قراردادهای شفاف و نوشته شده ندارند. این شرایط تا پس از انقلاب و در سالهای جنگ هم کم و بیش به همین منوال بود. اگرچه همه روایت آن دوران، مثلا در مورد باشگاه پرسپولیس، دفاتر و حساب و کتابی است که در صندوق عقب ماشین سرمربی یا مدیر تیم بوده که خود گویای همهچیز هست. اما دستمزدها و پولی که در فوتبال خرج میشد محدودتر از آن بود که حساسیتی برانگیزد.
آغاز داستان ورود پول کلان به فوتبال، پس از جنگ و زمانی بود که چند باشگاه دولتی و خصوصی، با انگیزههای متفاوت، شروع به
جابهجا کردن ستارهها و پرداخت دستمزدهای رؤیایی کردند. کمی بعدتر و در دهه 70، پای بازیکنان ایرانی به اروپا باز شد. این هم یعنی برگشت ارقام درشت دلاری بهحساب باشگاههای بزرگ. اینجاست که شبههها شروع میکنند به قد کشیدن. اینکه درآمدهای دلاری چطور به ریال تبدیل میشوند، چطور خرج میشوند؟ اینکه چه کسانی و چطور بازیکنان را به باشگاههای اروپایی متصل میکنند؟ استعدادهایی که توسط دلالها به تیم میآمدند تا بعدا با پول خارجی هزینه خریدشان را جبران کنند. مدیرانی که در کنار باشگاه و با پولهایی که تمیز نشده بود، بیزینس شخصیشان را راه میانداختند؛ از کلاس زبان و مدارس تقویتی تا آژانس هواپیمایی و خرید و فروش برج و خودرو و کاسبیهای دیگر. حالا دیگر پول خوبی از فوتبال درمیآمد و حتی صرف میکرد که در دستههای پایینتر تیمی بخرید و بازیکنداری کنید. بهشت بیقانونی، حالا دروازههایی در وادی فوتبال داشت و از دلال و مدیر باشگاه و بازیکن تا روزنامهنویس و مجری و گزارشگر فوتبال و تا هر کسی که دستش به این آتش میرسید، آنها که راهش را بلد بودند و جنمش را داشتند، هر یک نقشی در این بازار مکاره بازی کردند و تکهای از کیک برداشتند.
2 ناصر حجازی (نقل به مضمون): «کجا تمیز و سالم است که فوتبالمان باشد».
حرفی که احتمالا تا سالها میتوان به آن ارجاع داد. اما چرا چنین وضعیتی بر فوتبال ایران حاکم شد؟ چه عواملی فوتبال ما را از سیستمهای مشابه در کشورهای بزرگ صاحبفوتبال متفاوت میکرد؟ چرا با وجود چند دهه استمرار این شرایط ناسالم، هنوز هم در بر پاشنه گذشته میچرخد؟
همانطور که در ابتدای مطلب گفتیم، مطالعه اقتصاد فوتبال، بدون توجه به بستری که برای آن وجود دارد و فارغ از آن، ناممکن است. خود را گول زدن است. در شرایطی که بخش بزرگی از اقتصاد کشور غیرقابل نظارت و غیرشفاف است، در جایی که هر روز پروندههای مالی نجومی بر تبهکاران باز میشود و احتمالا بیش از آن ندیده گرفته میشود، انتظار اینکه خرج فوتبال جدا باشد و روابط مالی در آن شفاف و ضابطهمند باشد اساسا غیرمنطقی است. فوتبال با این گردش مالی اگرچه در مقایسه با بسیاری از حوزههای اقتصادی، فقیر و لاغر است اما چند هزار میلیارد تومان هم خواستگارها و کارچاقکنهای خود را دارد. شاید ماجرا فقط اعداد بزرگ هم نباشد. با توجه به سازوکاری که این سالها دیدهایم، بعید است حتی قراردادهای کوچک در ردههای پایه فوتبال هم از فساد در امان باشد. حالا همه عادت کردهاند پولها را زیرمیزی بدهند و بگیرند. درصد دادن، اتفاقی روتین است و عادیترین و سرراستترین تبادلات اقتصادی شکل نمیگیرد، مگر اینکه بخشی از ارقام به مسیرهای فرعی هدایت شود و عدهای از آن منتفع شوند. دلایل این وضعیت هم نیاز به گفتن ندارد. وقتی که نظارت ضعیف است و مجری و ناظر و کارگر و کارفرما و همه و همه پایبندی به اخلاق ندارند، وقتی که جریمه و برخوردی در کار نیست، وقتی که از برخی مسئولان ورزش تا عوامل خارج از ورزش ترجیح میدهند کلاهی از این نمد برای خود بدوزند، وضع همین خواهد بود. اگر خط زمان ورود پول به فوتبال ایران و شیوع سرطان فساد و مخفیکاری در فوتبال را با شرایط اخلاقی-اقتصادی جامعه کنار هم قرار دهیم، شاهد هماهنگی غریبی خواهیم بود. آغاز ریختوپاشها در دولت پس از جنگ و اوجگیری فساد و زدوبندهای مالی در دهه 80 و دولت مشهور پاکدست. مدیر باشگاهی که به جای پول نقد به بازیکنانش خودروی لاکچری میداد و دولتی که به عدهای مجوز ورود خودرو هدیه میکرد، از یادها نخواهند رفت.
3 عادل فردوسیپور:«اجازه دارم سرم رو بکوبم به میز؟»
وقتی که از بلیتفروشی تا حق پخش تا بودجههای دولتی و شبهدولتی و همه راههای درآمدزایی در اختیار رانتیرهاست و زمانی که با هماهنگی بالاترین مراجع ورزش و فوتبال قرار میشود تا برای ارائه دفاتر مالی به نهادهای بینالمللی حسابسازی شود، اوضاع همین خواهد بود. دیوار حاشا و توجیه هم خوشبختانه بلند است و بلندتر میشود. ما تحریم هستیم و نمیتوانیم به شیوههای قانونی و تمیز پولهایمان را جابهجا کنیم. قواعد مالی و استانداردهای بینالمللی برای مبارزه با پولشویی و شفافیت را هم نپذیرفتهایم. مدیریت ورزشیمان هم از حداقلها بیاطلاع است و نمیداند که زمان سفر هوایی نمیتواند دستههای چند هزار دلاری پول نقد همراه خود داشته باشد. بازیکن ترجیح میدهد مالیات ندهد و مدیر دوست ندارد پرداختهای غیرمنطقیاش رسانهای شود و رسانهها اغلب سهیماند و از این شرایط استقبال میکنند و تازه اگر پروندهای رسانهای شود، کسی رغبت برخورد و پیگیری ندارد. اگر رغبتی هم وجود داشته باشد، روابط تارعنکبوتی و شبکههای قدرت چنان تنیده و گستردهاند که هر جسارتی را ناکار میکنند؛ حتی اگر محبوبترین مجری با پربینندهترین برنامه باشید. چرا انتظار داشته باشیم که این دستگاه بزرگ و نیرومند و بهرهمند از مواهب بیقانونی، کوتاه بیاید یا شیوههای خود را تغییر دهد. چرا انتظار داشته باشیم این قاعده بازی به هم بخورد. از نانخامهای این فساد فراگیر همه سهمی میبرند و جز غرغر و پیگیری منتقدان کمزور و مزاحم، مشکلی به چشم نمیخورد.