• دو شنبه 17 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 27 شوال 1445
  • 2024 May 06
چهار شنبه 8 بهمن 1399
کد مطلب : 123006
+
-

آغازی برای روایت‌های تجربه نشده

4ویژگی دیوید فینچر

آغازی برای روایت‌های تجربه نشده

دانیال معماری_روزنامه نگار

  دوستان و همکارانش در هالیوود او را در یک عبارت خلاصه می‌کنند: «وسواسی کمال‌گرا». دقت و برداشت‌های مکرر دیوانه‌وار و تعداد سرسام‌آور راش‌ها از یک پلان در فیلم‌های دیوید فینچر به پشت صحنه‌های روانی‌کننده و هذیان‌آور فیلم‌های کوبریک و وسواس معروفش تنه می‌زند. شاید همه اینها برای این است که دیوید از هشت‌سالگی دوربین به‌دست شد و فیلم کوتاه ساخت.
  روایت‌های فینچر همیشه عجیب و غریب بوده‌اند. ریشه این را هم باید در کودکی او جست‌وجو کرد. دیوید همیشه تحت‌تأثیر کار مادرش بود که سال‌ها در یک مرکز روان‌درمانی به‌عنوان پرستار کار می‌کرد و درباره دیوانه‌ها خیال‌بافی و داستان‌سرایی می‌کرد. او تشنه روایت‌هایی بود که مادرش از تیمارستان با خود به خانه می‌آورد و البته تنظیم ذهنی آنها هم برایش کاری سخت نبود. پدرش روزنامه‌نگار بود و سردبیری هفته‌نامه «لایف» را بر‌عهده داشت. پس همیشه تلی از مجله و روزنامه در دسترس دیوید بود. تا می‌توانست می‌خواند و در ذهنش روایت آدم‌ها را با هم جابه‌جا می‌کرد و قصه‌های تازه‌ای می‌ساخت.
  قهرمان‌های فینچر همیشه تنها و گوشه‌گیر بوده‌اند. این خصوصیت قهرمان‌های فینچر را هم باید در شخصیت خود او پیدا کرد. دیوید در همان جوانی و نوجوانی برای مستقل ماندن در رستوران‌ها ظرف می‌شست. بدنش در اختیار سینک و ظرف‌های کثیف و چرب تلنبار شده بود و خیلی با کسی معاشرت نداشت، اما در عوض ذهن بزرگ و بی‌قرارش در داستان‌های عجیب و غریب پیش می‌رفت.
  «دختر گمشده»، «مورد عجیب بنجامین باتن»، «باشگاه مشتزنی»، «هفت»، «بازی» و «اتاق امن»، فیلم‌هایی از او هستند که به زندگی میلیون‌ها نفر در سراسر جهان راه پیدا کردند و تأثیری هر چند اندک در مسیر روزمره آنها به جا گذاشتند. فینچر در نقل قولی گفته بود که طرفدار فیلم‌هایی است که ردی از آنها، هر چند ناملموس در زندگی باقی بماند. خودش عاشق «همشهری‌ کین» و «هشت و نیم» فلینی بود و به همین‌خاطر ما را به کمال‌گرایی در روایت‌های انعطاف‌پذیر فیلم‌هایش عادت داد؛ به پایان‌بندی‌هایی که آغازی برای دنبال کردن یک مسیر ذهنی تجربه نشده برای مخاطب هستند.

فینچر : برخی می‌گویند فیلم‌های سینمایی تکراری شده‌اند، دیگر تازگی و جذابیت ندارند و کم‌کم محتوم به افول‌اند. به‌نظر من اینطور نیست. هنوز هم موضوعات زیادی هستند که به آنها پرداخته نشده؛ هنوز گوهرهای نابی هستند که باید پیدا‌شوند؛ هنوز راه‌های زیادی برای القای هیجان و شوک به مخاطب، سرگرم‌کردن و ترساندن او وجود دارد؛ فقط شرایط تغییر کرده و ما هم با آنها تغییر کرده‌ایم. فکر می‌کنم هنوز هم برای فیلمسازانی که مثل من کنجکاوند چطور داستانشان را روایت کنند، فرصت‌های زیادی پیش‌رو است و بسته به اینکه چقدر این پاندمی طول بکشد، شاید نیاز باشد که بردبارتر باشیم

این خبر را به اشتراک بگذارید