قاتل بزرگراه
قاتل سریالی زنان کرجی، زمستان سال 89به دار مجازات آویخته شد
جواد عزیزی
در گرگ و میش سحر و سرمای استخوانسوز بهمن 89، میدان قدس کرج با آن میلههایی که دورش را محصور کرده و آدمهایی که همچون شبح، فقط سایهای از آنها پیداست جلوهای عجیب پیدا کرده. اینجا قرار است پایان راه جنایتکاری سریالی باشد که روزنامهها به او لقب «قاتل بزرگراه» داده بودند؛ مردی که جنایتهایش در خلال سالهای 85 و 87 آنقدر سر و صدا کرده بود که حالا آدمهای زیادی حاضر شدهاند تماشای صحنه اعدام او را در هوای یخزده زمستانی به خواب شیرین صبحگاهی ترجیح داده و برای اینکه بعدها خاطرهگوی آخرین لحظات زندگی «امید برک» باشند خودشان را به میدان قدس برسانند.
امید جنایتهایش را از سال85 آغاز کرد. یک سال پس از ازدواجش با ساحره که بهگفته خودش همیشه عاشق او بود؛ «سال84 برای کار به یکی از شهرهای شمالی رفته بودم که با ساحره آشنا شدم. عاشقش شدم و با هم ازدواج کردیم. زندگیمان را در همان شهر شروع کردیم تا اینکه یک روز با زنی آشنا شدم که طلای زیادی داشت. او را به قتل رساندم و طلاهایش را دزدیدم تا خرج زندگیام کنم».
امید زن دیگری را هم در آن شهر برای سرقت طلاهایش به قتل رساند تا اینکه سال86پیکانی خرید و دست همسرش را گرفت و برای زندگی تازه راهی کرج شد. آنها خانهای در خرمدشت کرج اجاره کردند و امید با پیکانی که خریده بود مسافرکشی میکرد تا اینکه یک روز اتفاقی برایش رخ داد که زمینهساز ادامه قتلهای سریالی شد؛«زنی بهعنوان مسافر سوار ماشینم بود و چون خیابان شلوغ بود میخواستم میانبر بزنم که آن زن شروع کرد به سر و صدا کردن. بعد هم مرا متهم کرد که قصد داشتهام به او تجاوز کنم. او از من خواست 150هزار تومان بدهم که رضایت بدهد اما این پول را نداشتم و به زندان افتادم. وقتی آزاد شدم، تصمیم گرفتم از زنان انتقام بگیرم».
قاتل سریالی بزرگراه پس از آن به هر زنی که سوار ماشینش میشد پیشنهاد دوستی میداد و با فریب او را به خانهاش دعوت میکرد. اگر قربانیاش قبول میکرد، او را به داخل خانه میکشاند و خفهاش میکرد و طلاهایش را میدزدید. سپس تا تاریک شدن هوا صبر میکرد و بعد جسد را که به دور آن ملحفهای پیچیده بود، از خانه بیرون برده و کنار بزرگراههای شلوغ رها میکرد.
او بعدها در گفتوگو با خبرنگاران چنین گفت: «از بین زنانی که به آنها پیشنهاد دوستی دادم، فقط 2نفر عصبانی و از ماشین پیاده شدند و بقیه به خانهام آمدند و اگر دستگیر نمیشدم به قتلها ادامه میدادم». او درباره نقش همسرش در این قتلها هم گفت:«ساحره از قتل سوم به بعد در جریان قرار گرفت. وقتی دید نمیتواند مانعم شود، چیزی نگفت و بعد از هر قتلی که مرتکب میشدم، طلاهای مسروقه را به طلافروشی میبرد و میفروخت».
امید برک، علاوه بر 2قتلی که در شمال کشور مرتکب شده بود، 8زن را در کرج به قتل رساند تا اینکه پلیس توانست از روی تماسی که وی با آخرین قربانیاش گرفته بود، رد او را بزند.
او بعدها درباره نحوه ارتکاب قتلها گفت:«5نفر از این زنان را در خانهام در خرمدشت به قتل رساندم. 2نفر را بعد از اسبابکشی به خانه جدیدمان در کمالشهر و یک زن را هم در داخل ماشینم. من بعد از کشتن هر کدام از طعمههایم به آرامش میرسیدم».
امید، پس از آخرین جنایت وقتی فهمید که پلیس او را شناسایی کرده، همراه همسرش به یکی از شهرهای شمالی گریخت اما طولی نکشید که در آنجا دستگیر شد و بعد از اعتراف به قتل 8زن، به 10بار قصاص و یکبار اعدام محکوم شد. همسرش نیز به اتهام معاونت در قتل و فروش اموال مسروقه به 6سال حبس محکوم شد. امید در نهایت در سحرگاه چهارم بهمن 1389، در سن 24سالگی و در ملأعام به دار مجازات آویخته شد. او که در همه جلسات محاکمهاش و در گفتوگو با خبرنگاران مدعی بود همیشه عاشق همسرش بوده و هرگز به او خیانت نکرده، وقتی طناب دار را بر گردنش دید، فریاد زد که قتلها کار او نبوده و همسرش قاتل اصلی است، اما این ادعای دروغین او هم نتوانست در واپسین لحظات، جانش را نجات دهد.