فصل خزان هنر در سال 79
جاودانگی ، فقدان و سوگواری
جمال رهنمایی
محمدعلی فردین ستاره محبوب سینمای ایران، هوشنگ گلشیری نویسنده معاصر و یکی از تأثیرگذارترین داستاننویسهای ایرانی و احمد شاملو شاعر، فیلمساز و روزنامهنگار پرآوازه یکی پس از دیگری در بهار و تابستان سال1379 در گذشتند. آخرین وداع با این هنرمندان به مراسمهایی خودجوش و در خور شأن آنان تبدیل شد و دوستداران هنر و هنرمندی به پاس قدردانی از این سه چهره نامدار هنر معاصر حضوری جانانه بههم رساندند.
بدرقه فردین از استادیوم شیرودی تا بهشت زهرا با حضور دهها هزار نفر برگزار شد و شهر تحتتأثیر این رویداد قرار گرفت. در طول مسیر این بدرقه مردم آوازهای فیلمهایی که فردین در آنها درخشیده بود را همخوانی میکردند. این مراسم یک ستایش تاریخی از این مقطع از سینمای ایران بود.
آخرین دیدار خوانندگان داستانهای گلشیری و دوستان و شاگردانش با او هم به مراسمی بهیاد ماندنی تبدیل شد. در خیابان شریعتی جمعیت موج میزد و مردم از شهرهای مختلف برای وداع با یکی از استادان مسلم داستاننویسی معاصر گرد هم آمده بودند.
وداع با احمد شاملو هم به مراسمی غیرمنتظره و باشکوه تبدیل شد. صدها اتوبوس و اتومبیل شخصی این شاعر محبوب را از بیمارستان تا امامزاده طاهر کرج همراهی کردند. صدای تکخوانی و همخوانی اشعار شاملو از جایجای جمعیت گوشنوازی میکرد.
مرگ یکی از بزرگترین معماهای زندگی ماست و بازماندگان را با احساس اندوه و فقدان بزرگی روبهرو میکند. در این زمان ما احساساتی عمیق، متفاوت و گاهی فلجکننده را تجربه میکنیم. این احساسات به ما یادآوری میکنند که مرگ واقعیت بزرگ، غیرقابل انکار و قطعی زندگی ماست و ما بهعنوان انسان موجوداتی فانی و پایانپذیر هستیم. این نقطه ضعف، سرچشمه بزرگترین اضطرابهای زندگی ماست که در فقدانها این اضطرابها قدرتمندتر و غیرقابل کنترلتر میشوند. لحظه پایان زندگی، لحظه پیروزی غریزه مرگ بر غریزه زندگی در آخرین جدال زندگی انسانی است و تصور این شکست نهایی بهشدت ملالانگیز و ناامیدکننده است و در همان حال گریزی هم از آن نیست. قطار زندگی شخص درگذشته روی ریل زمان از حرکت میایستد و ما نیز بخشهایی از احساس نیستی را تجربه میکنیم. این زمان، ساعتهایی پراضطراب عمیق و معنادار است و برای لحظاتی قطار زندگی ما را نیز متوقف میکند.
درد روانی ناشی از فقدان، دردی عمیق و واقعی است که بیتوجهی به آن در ابعاد فردی و اجتماعی میتواند به جریان زندگی ما آسیب برساند و آنرا از مسیر طبیعی و سالم خارج کند. تواناییهای شناختی و عاطفی ما در زمان روبهرو شدن با فقدانها ضعیف و حتی ناکارآمد میشوند و برای ترمیم و بازسازی آنها نیازمند یادگیری مهارت سوگواری، مهارتهای ارتباطی و حتی درصورت لزوم مراجعه به متخصص روان برای دریافت کمک داریم. لحظه روبهرو شدن با مرگ عزیزان، شبیهسازی لحظه مرگ خودمان است و تجربههای تازهای برای ما ایجاد میکند. برای درک بهتر این تجربهها تقسیمبندی نسبتا خوبی فراهم شده است که شامل مراحل انکار، خشم، پذیرش و گذراندن ایام سوگواری است. ما در مواجه با فقدانها ابتدا بهتزده میشویم و آنرا باور نمیکنیم (انکار)، سپس هیجانات و عواطف خود را ابراز میکنیم (خشم و اندوه بهعنوان خشم سرخورده شده)، پس از مدتی واقعه را هضم میکنیم (پذیرش) و آمادگی ورود به دوره سوگواری را پیدا میکنیم. مرگ انسانهای تأثیرگذار دارای یک وجه اضافه فقدان نیز هست. آدمهایی که با آثار هنری، داستانها، اشعار و بازیگری منشا اثری در طول زندگی خود بودهاند، پس از مرگ نیز در زندگی ما باقی هستند. این افراد دارای حضوری جاودانه و نامیرا در متن زندگی هستند و به تعبیری اندوه ناشی از فراق آنها شاید هیچگاه پایان نیابد.