
سرمایهای که از دست نمیرود

الهه صابر
اردشیر هخامنشی پادشاه عادلی بود اما مانند همهی پادشاهان خدم و حشم و مال و اموال بسیار داشت. او داماد فرهیختهای داشت که عارف بزرگی هم بود. آن مرد بیشتر از مادیات دنیا، به معنویات توجه میکرد و گاهی اردشیر پیش او میرفت تا از همصحبتی با او بهرهمند شود.
یک روز مرد فرهیخته به او گفت: «ای پادشاه، اگر همهی مال و اموالت را به دیگران ببخشی آیا چیزی برای خودت باقی خواهد ماند؟» اردشیر گفت نه. گفت: «اگر کسی از تو قدرتمندتر به کشورت حمله کند و تو را غارت کند آیا میتواند مال و اموالت را با خودش ببرد؟» اردشیر گفت بله. مرد گفت: «اگر بمیری چهطور؟ میتوانی داراییات را با خودت به آن دنیا ببری؟» گفت قطعاً نه.
داماد گفت: «اما سرمایهای که من دارم دانش است. هرچه آن را بیشتر به دیگران میبخشم، خودم هم بیشتر از آن بهرهمند میشوم. این سرمایه در حافظهی من است و دست هیچ غارتگری به آن نمیرسد. روزی هم که از دنیا خواهم رفت، نه فقط دانشم را با خودم خواهم برد، که به خاطر آن پاداش هم خواهم گرفت».
داماد دوباره به اردشیر گفت: «آیا اگر سپاهیان تو طمعکار بشوند و از تو مال و اموال بسیار طلب کنند اما تو خواستهی آنها را برآورده نکنی باز هم از تو اطاعت میکنند؟ اردشیر بلندبلند خندید و گفت: «حتی شاید به جان من هم بیفتند.» داماد پرسید: «آیا در این وضعیت، از دشمن تو به خاطر اینکه مال و اموال بیشتری به آنها میدهد اطاعت نخواهند کرد؟»
اردشیر پاسخ مثبت داد. داماد لحظهای درنگ کرد و بعد گفت: «اما لشکر من صبر و قناعت است. آنها هرچیزی را به اندازه و در موقعیت مناسب طلب میکنند. اگر آرزویشان را برآورده کنم از من تشکر میکنند و اگر چنین نکنم باز هم شکیبا و راضیاند. اگر تمام مردم دنیا با من دشمن بشوند، لشکرم از اطاعت من سر باز نخواهند زد و تا وقتی که من کنارشان باشم آنها مرا تنها نمیگذارند.
این دنیا یک روز خوشبختی به تو میبخشد و روز دیگر، همان را که با سخاوت به تو بخشیده، از تو میگیرد. از دشمن میشود گریخت اما از دنیا نمیشود. او سایه به سایه دنبالت میآید. ظاهراً دوست توست اما باید مراقب باشی فریب دنیا را نخوری»
.
* بازآفرینی داستان «شاهاردشیر با دانای مهرانبه» از مرزباننامه
در سورهی آل عمران، آیهی 185 آمده است: «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ: زندگی دنیا چیزی جز سرمایهی فریب نیست»