حافظ
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
رسم عاشقکشی و شیوه شهرآشوبی
جامهای بود که بر قامت او دوخته بود
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
رسم عاشقکشی و شیوه شهرآشوبی
جامهای بود که بر قامت او دوخته بود