اسبهای ایستاده، گربههای خیره
مسعود میر- روزنامهنگار
خانه کمکم متروک میشود. آن در بزرگ آهنی دیگر به روی دنیای خیال و تجسم و هنر باز نمیشود. بههمین راحتی میتوانیم بایستیم کنار آنهایی که سالها ایراد داشتند در ذهن ما که چطور ممکن است مدیران و مردم بگذارند شکوه لاله زار اینگونه دچار برقگرفتگی شود. ما کنار همانهایی ایستادهایم که باورمان نمیشد چقدر به فرهنگ این مملکت بیتوجه بودند که گذاشتند هزار هزار صندلی سینما در سالنها، متروک و بیمشتری و بعد غرق در آوار شوند. ما الان از جنس همان افرادی هستیم که فاصله جلوهگری هنر و فرهنگ تا نیست و نابود شدنش را با یک امضای اضافی یا یک نامه کمتر، پیمودند.
وضعیت فعلی خانه هنرمندان ایران درست شبیه لحظات پیش از انجماد است. همهچیز در حال مرگ و ایستایی است و چیزی تا بدل شدن این خانه به بیغولههای فرهنگی سالهای دور باقی نماندهاست.
حالا آن اسبهای دست ساز ژازه و همان گربههای خیره محوطه با خود میگویند این جماعت گویا همیشه و در همه ادوار عادت دارد به سوزاندن ریشه هنر، حالا یا با بیمهری و تحقیر و ممنوعیت یا با عدمحمایت و بیخیالی با این ورد زبانی که آنقدر مشکل است که دیگر به این نمیرسیم. مرگ در21 سالگی برای پاتوقی از جنس هنر، عین جوانمرگی است.