من از بیگوشیهراسی رنج میبرم!
فریبا خانی_داستان نویس و روزنامه نگار
دکتر من بیمارم؛ دچار نوموفوبیا هستم؛ همان وحشت دوری از تلفن همراه. نخستینبار در دیکشنری کمبریج به واژه نوموفوبیا (Nomophobia) اشاره شد. فارسی این واژه میشود «بیگوشیهراسی»؛ یعنی ترس از اینکه از تلفن همراهت دور بیفتی. هراس از اینکه اینترنت نداشته باشی یا شارژت تمام شود، مرض مهلکی است. ۷۲ درصد مردم دنیا نمیتوانند بیشتر از ۱۵۰ سانتیمترمربع از موبایل خود دور شوند. جدی است این مرض.
همهجا باید این لعنتی همراهم باشد؛ در آشپزخانه و تاکسی، بدجوری دچارش شدهام! دکتر، دارویی چیزی بده که ترکش کنم. فکر میکنم دارم از همه خبرها دور میافتم. البته هفته پیش دنبال این بودم که چرا کودک چابهاری قربانی گاندو شد؟ سیلابها چرا گاندوها را به آبهای دیگر بردند و دست کودک چابهاری چرا طعمه تمساح شد. این هفته در پی این بودم که چرا باید یک جوان 19ساله باهوش بهخاطر کنکور به زندگیاش پایان بدهد و خود را از طبقه چهارم ساختمان پایین بیندازد. بعد چرا باید دختران جوان یک دانشگاه، طعمه مرد کثیفی بشوند که توییت کنند چه بر سرشان آمده است. چطور یک آدم زیر چهره فرهنگ و کتاب و دانشگاه، به یک متجاوز سریالی تبدیل میشود... .
آدم باید به این چیزها فکر کند. قبلتر دنبال سها بودم؛ یعنی سها کجا بود؟ باورت نمیشود همراه گروههای نجات چقدر صخرهها و پرتگاههای جهاننما را گشته بودم تا پیراهن یا کفش کتانی یا روسریاش را پیدا کنم؟ یا دخترک سیستانی که رفته بود از هوتک آب بیاورد و طعمه آب شده بود.
اینها پاسخ میخواهند و من بهخاطر همینچیزهاست که سرم توی تلفن همراهم است. شاید هم این اشتیاق و اعتیاد را دارم به کارم ربط میدهم. بهخاطر همین است که هی از دستم میافتد. هی میشکند. دکتر در خانه که هستم همان زمانهایی که در آشپزخانه مشغول سرخ کردن پیازداغم یا سیبزمینی خلال میکنم، به بهانه گوش دادن به کتاب صوتی باید تلفن همراهم در جیب پیشبند آشپزخانهام باشد. البته من تنها نیستم همه خانه نوموفوبیا دارند. ما در خانه که نه در جزایر پراکنده تنهایی سر در گوشی هستیم. هر کدام ما یک رابینسون کروزوئه هستیم؛ کرونا هم آمد این احساس را قویتر کرد. کرونا که آمد و مدرسهها که تعطیل شد که کلاس زبان و ورزش تعطیل شد که پاساژگردیهای آخر هفته، پیتزا خوردنها در تراس فلان مرکز خرید یا قهوه سفارش دادن در یک خانه قدیمی در خیابان ویلا و... ما را بیشتر رابینسون کروزوئه کرد. آویزان به جزیره تلفن همراه. دکتر، حالا که دارم این حرفها را به شما میزنم هی دل توی دلم نیست به گوشی عزیزم سربزنم با انگشت اشاره صفحه بچرخانم. بروم سراغ نقطههای سرخ نوتیفیکیشن... هی میگویند برای اینکه رها شوی نوتیفیکیشنهایت را خاموش کن! نمیتوانم، عقب میمانم. مثلاً در فلان کانال خبری 487خبر ناخوانده مانده است. در اینستاگرام چند پیام نادیده... خواهرم که در ینگه دنیا زندگی میکند و از صبح تا شب سخت کار میکند و نمیتواند مابین کارهایش سری به اینستاگرامش بزند؛ یا لحظه به لحظهاش را توییت کند به من میگوید: «چرا در ایران شماها این همه در فضای مجازی میچرخید؟» او آخر هفته دوچرخه میراند و در دریاچه نزدیک خانه کمی قایق... و از دشتهای شمال قاره آمریکا به یاد دیوارهای محله دزاشیب گل یاس امینالدوله وحشی میچیند که در گلدان روی میز آشپزخانهاش بگذارد. میگویم شاید زندگی واقعی نمیکنیم. یادم میافتد که روانشناسان، یکی از دلایل اختلال نوموفوبیا را ارضا نشدن احساساتی میدانند که در زندگی واقعی فرصت بروز پیدا نکرده است و افراد تنها از تخلیه آنها در فضای مجازی راضی میشوند.
امروزه ۵۸درصد مردان و ۴۷درصد زنان به اختلال نوموفوبیا دچار هستند. 76درصد از افرادی که به نوموفوبیا مبتلا هستند، بین 18 تا 24سال دارند. 40درصد از افراد دارای 2تلفن همراه هستند؛ 80درصد از مردم به اشتباه فکر میکنند که گوشی آنها در جیبشان میلرزد و 30درصد به اشتباه فکر میکنند که گوشی آنها در جیبشان زنگ میزند. دکتر شما چه پیشنهاد میکنید... نکند شما هم نوموفوبیا دارید و صدایش را درنمیآورید؟