خان هشتم
مهدی مردانی:
کنون رزم ویروس و رستم شنو
دگرها شنیدستی، این هم شنو
خبر آمد از روی دیوار چین
بیامد کرونا به ایرانزمین
همان دیو بدذات اهریمنی
که با زندگی داشت، خود دشمنی
خبر تا که بر گوش رستم رسید
به جان تهمتن، بسی غم رسید
بگفتا که ای ایزدِ چارهساز
کجا آمد این تازهویروس باز؟
در اینجا مگر دیو کم داشتیم؟
که از چین یکی تازه برداشتیم؟
گرانی، تورم، دلار و طلا
چگونه به این هم شوم مبتلا
مبادا به ویروسشان تن دهیم
به یکباره خود را کشتن دهیم
پس از شستن ظرف با پیشبند
غمین شد دلِ آن یلِ ارجمند
کمی قند را خرد با تیشه کرد
تهمتن در اینباره اندیشه کرد
بگفتا بباید که بیکینه بود
ولی مدتی در قرنطینه بود
به گیو به گودرز پیغام داد
و استیکر بوسه و جام داد:
مرا زین سخن گرچه خون در دل است
ولی بعد از این پارتی کنسل است
کنون باید از جمع دوری کنیم
همه توی خانه صبوری کنیم
کرونا ز اکوان بسی بدتر است
هزاران هیولا در او اندر است
نه شمشیر بران سزاوار اوست
نه گرز گران چارهی کار اوست
بداندیش و خونریز و اهریمن است
که این فسقلی همچو رویینتن است
به الکل همی دستها تر کنید
بهجای زره، ماسک بر سر کنید
مبادا به حق کسی بد کنیم
که ما دیدهبوسی نباید کنیم
مبادا که ما رخش را زین کنیم
همی میل گیلان و قزوین کنیم
شنیدم که کاووسِ خام و جوان
سفر کرده دیشب به مازندران
بگفته: که من میزنم تن به آب
به همراه خود برده جوجهکباب
به ناگاه تهمینه فریاد کرد
که کم چت بکن، گوشیات باد کرد
تهمتن بلرزید چون برگ بید
و فوری به زیر پتویش خزید!