و از سِهره و روزنامههای قفسی
فریبا خانی ـ نویسنده و روزنامهنگار
از دیدن پرندهها و حیوانات داخل قفس بسیار ناراحت میشوم. چند وقت پیش، دوست عزیزی یک سِهره به من هدیه داد. در موقعیت عجیبی قرار گرفتم. از یکسو نمیخواستم دلش را بشکنم و هدیهاش را قبول نکنم و از سوی دیگر، دیدن یک سهره زیبا در قفس حالم را بد میکرد. او مدام تأکید میکرد: «باید خوب از سهره مراقبت کنی... .»
سهره را به خانه آوردم. این سهره، قفسی نبود. خودش را به در و دیوار زندانش میکوبید و بالهایش خونین و زخمی میشد. یک روز صبح با دیدن جراحت بالهایش و لکههای خون در قفس... درِ قفس را باز کردم. جلو پنجره به او گفتم: «پرواز کن سِهره جانم... برو به بالاترین نقطه درخت. هر جا دلت میخواهد برو... پرواز کن!» خوشحال از قفس رمید و نفس راحتی کشیدم. فردای آن روز یادداشتی در روزنامه نوشتم درباره پرندههایی که به قفس عادت نمیکنند. فکر میکردم آن دوست عزیز که سِهره را به من هدیه داده بود، روزنامهخوان نیست و هرگز روزنامه نمیخواند، اما از بخت بد من چند روز بعد دوست عزیزم، هنگام جمع و جور کردن اسباب و اثاثیهاش، مقداری روزنامه باطله خرید. سعی کرد چند روزنامه باطله را در ته جعبه بگذارد. چشمش به یادداشت من افتاد و با دقت یادداشت را خواند. با عصبانیت به من تلفن کرد و گفت «آدم بیچشم و رویی هستم که هدیهاش را پر دادم رفت.» آن روز فکر کردم این خاصیت روزنامههاست... خوانده میشوند؛ حتی اگر باطله باشند.
* * *
چند وقت پیش داشتم یک مصاحبه تصویری از مارگریت اتوود، نویسنده کانادایی میدیدم. از او پرسیدند: «آیا درست است که رسانههای کاغذی مثل کتاب، عمرشان به سر آمده!»
اتوود با همان چهره خونسرد با پلکهای بزرگ و موهای فرفری نگاه متعجبی به مصاحبهکننده کرد و با خونسردی گفت: «سالهاست از این حرفها میزنند...»
معنای حرفش این بود که اینها حرفِ مفتی بیش نیست. اما او در کانادا زندگی میکند با تیراژ روزنامهها و کتابهای آن جغرافیای خاص. نه در اینجا... بعد از کرونا با گران شدن کاغذ، مرکب و زینک اوضاع روزنامهها و کتابها خیلی بدتر شد.
* * *
همه میگویند فضای مجازی از رسانههای کاغذی جلو زدهاند و مردم زودتر از روزنامهها از اخبار باخبر میشوند. دکتر یونس شکرخواه در توییتی نوشت: «یک زمانی ما دنبال خبر بودیم؛ حالا خبرها دنبال ما هستند.» البته روزنامهها در سراسر جهان فرزند زمان خود بودند و فرمتهای خود را تغییر دادند. اما یک سؤال دارم آیا تحریریه روزنامهها در ایران فقط کارشان تولید صفحات روزنامه است؟
ـ خیر...
در این مملکت سالهاست که تحریریهها، روزنامهنگار و گزارشگر تربیت کردهاند و تحریریهها دانشگاههای تجربی بودهاند. کارکرد تحریریه، فقط تولید مطلب روزنامه نبوده است. تربیت روزنامهنگار کار مهم آنهاست. راستش روزنامهها بعد از دوم خرداد ۱۳۷۶بال و پر گرفتند، روحیه مطالبهگری را افزایش دادند و مردم هم به روزنامهها اعتماد داشتند. اما توقیف روزنامهها این رسانههای کاغذی را تضعیف کرد؛ بنابراین تنها فضای مجازی نبود که روزنامههای ایران را تضعیف کرد. سانسور نقش مهمی داشت. انگار روزنامههای کاغذی سهرههایی بودند که در قفس افتادند. این آب در آسیاب رسانههای غریبه ریختن بود در چنین فضایی مردم به تلویزیونها و رسانههای غریبه پناه بردند. روزنامهها خودسانسوری کردند که نمیرند اما خودسانسوری عین مرگ بود؛ چون ماهیت روزنامه پرسشگری است. حالا با وضع تحریمها، نبود کاغذ و گرانی آن و کرونا و... روزنامهها این سهرههای غمگین، بال و پرهای خود را به دیوارهای قفس میزنند. تعدیل نیرو، فعالیت در فضای مجازی و تولید محصولات رسانهای از نوعی دیگر تلاشهای سهرهها برای زنده ماندن است. مقالهای خواندم درباره سهرههای قفسی که آوازهایی ساده و دم دستی دارند، برعکس سهرههای جنگلی که آوازشان زیباتر است. یکبار پرندهشناسان یک سهره قفسی را به جنگل بردند در قفس را گشودند، سهره پرواز کرد و در جنگل صدای سهرههای دیگر را شنید. آوازش دیگر ساده نبود، پر از لطافت، ریزهکاری و زیبایی شد. دلم برای سهرههای کاغذی میسوزد. هر روز قفسها تنگتر میشود. دلم میخواهد حرف مارگریت اتوود را باور کنم که در پاسخ به این سؤال که آیا مرگ رسانههای کاغذی فرارسیده است، بگوید: «خیلی وقت است از این مزخرفات میگویند؛ باور نکنید.»