بهار امسال...
مهدی توکلیان- عکاس و روزنامهنگار
در بهار امسال با همه بیماری بلا گونهاش، باران رحمت زمین را فرا گرفت و روزها تمام راههای گناه بسته شده و فرشتهها هلهلهکنان فرود آمدهاند. چشمهایمان در شبها و روزها خیس محبت و ارادت شد. شادمان و بیقرار، کودک دلمان را در آغوش رحمت میزبان گذاشتیم. امروز سپیده دمان و سحرگاهان لذت عبادت را چشیدیم. از شانههای زمین، یاسهای سپید چون پیغامهای بشارت بالا رفتند. امروز کاسه وجود و بخشش تمام انسانها لبریز بود. سفره رحمت نیز با غروب و طلوع تعریف شد، مهربانی و رحمت در دلها تقسیم شد و کلیه درهای بسته بر لبانمان جاری شد. مسجدها و محلهها و مردمش میزبان مهربانی بودند. شبهایش آمد و رفت. تربت، تسبیح و کلام وحی تمام وسایلی را که این روزها بر سفره میزبانیاش فراهم شده بود. کمتر کسی جرأت داشت پشت دیوار شبهای رحمت و نور سپیده را اعلام کند. امروز کمتر بغض ترکیده گلوی گلدانها بر گوش کسی رسید.کمتر صدای گریه یتیمان و ضعف بیچارگان در شهر و در کوچه و محله شنیده میشد. امروز و این روزهای قداست و مهربانی، کوچه در کوچه، محله در محله و خانه به خانه تکثیر شد؛ بر قیمتی ارزان و همتی گران.
ویروس هرچه قدر هم منحوس، نتوانست مهر و مهربانی را از دلها بشوید. دلشورهها را دو چندان کرده بود و راهها را بسته بود؛ اما راه همدلی و همراهی باز بود. این روزها خورشید نورانی وحی هزار بار در دلها درخشید، در سطرها، آیهها ، حزبها و سورهها و با این روزها میشود فرداهای خوبی را ساخت. این روزها از دل هر مهمانی خورشیدی قد کشیده؛ آنگونه که آسمان، شکوه ستارگانش را از یاد برد.
این روزها خداوند فرشتگانش را به هلهله فراخواند. این روزها هزاران بار میزبان فراخوان مهربانی و مهر و رحمت و عطوفت و بازگشت و توبه را در صفحه دلهای مهمانان تکثیر کرد. امروز که پیشانی بر مُهر مِهر سپهر عبارت و بندگی مینهیم، موسیقی استجابت را برای فردا هم بنوازیم که شاید این روزها که هستیم، ماندهایم و تجربه میکنیم، فردا نباشیم و نتوانیم استفاده کنیم.