قصه قلندران طهران
«دایی محمود» در برنامه کوچهگرد از مرام و مسلک لوطیگری در تهران قدیم گفت
مرتضی گلستانیفر| خبرنگار
محمود صدیه، لوطی نامدار چهارراه مولوی، کوچه ارامنه، مهمان نخستین قسمت از برنامه تلویزیونی «کوچهگرد» بود. همه او را «دایی محمود» صدا میکنند. او در این برنامه برای ما از منش و رسم لوطیگری و «مشتیگیری» میگوید؛آخرین بازماندگان عیاران و لوطیهایی که گرچه بهظاهر یقهگیر بودند، اما در باطن دستگیری میکردند؛ هرچندگاهی کسانی در کسوت و لباس آنها دست به تیزی میبردند و مردم را آزار میدادند. برای همین ما از او دعوت کردیم تا فرق بین لوطی و جاهل را برایمان بگوید.
جوانمردی بهجای دعوا و جاهلی
دایی محمود وقتی از مرام لوطیگری میگوید، فرق بین لوطیگری و لات بودن را میفهمیم؛ مرامی که باعث میشود لوطی کار خودش را رها کند تا کار مردم را راه بیندازد. دایی محمود تأکید میکند که لوطیگری تزریقی نیست؛ «باید تو ذات آدم باشه.» او نمونهای از این ذات را در رفتار علیاکبر ابرامخان تعریف میکند؛ وقتی داییمحمود از او ساعت میپرسد، علیاکبر ساعت مچی با دستبند حصیری طلایش را درمیآورد و میگوید: «خودت ببین چنده! اینم بیزحمت بذار جیبت!» منصور گلپیچ معروف به منصورشله که مادرزادی پایش مشکل داشت، ظهرها در قهوهخانه شاهغلام فخار، زمانی که میدید کسی توانایی خرید غذا ندارد به شاگرد قهوهخانه میگفت: «علیاکبرجون آب جوش بیشتر تو دیزی بریز.» و دور هم غذا میخوردند.
از زورخانه چالهمیدان تا قصابخانه
گوشِ شکسته دایی محمود، از سابقه او در گود زورخانه و تشک کشتی حکایت دارد. دایی در ۱۳سالگی به دعوت حبیب عرب از بزرگان محله مولوی برای اولینبار به زورخانه حاج کاظم جباری رفت، پا در گود گذاشت و مرشد جعفر لنگ او را بست. پس از آن زیر دست مربیان بزرگی چون مصطفی تاجیک و رحمتالله غفوریان، مربی تیم ملی، تمرین کرد. دایی محمود با افتادگی میگوید که در برابر قهرمانانی چون اسکندر فیلابی و محمد فرهنگدوست، «صفر» بود و بهعنوان حریف تمرینی با آنها کشتی میگرفت. بهگفته محمود صدیه، بزرگان آن روزهای گود چون «ممد آقا رجب» و «آقا جلال کاکا» در کنار ورزش، به جمعآوری کمک برای جذامیها و نیازمندان هم میپرداختند. این ساکن قدیمی باغ فردوس از مرام مربیان قدیمی هم میگوید: «بچههای مردم رو اولاد خودشون حساب میکردند. امامعلی حبیبی، ایشالا روی هر دنده خوابیده خدا رحمتش کنه، به من فن سر و ته یکی رو یاد داد، با همین فن کار رو تموم میکردم.» او که ۴۰سال سلاخ گاوکش بوده است از خاطراتش در سلاخخانه میگوید و اینکه نمیگذاشت گوشت آلوده بهدست زن و بچه مردم برسد: «اگر لاشهای کرمزده و بیمار میدیدم، یواشکی دور میریختم و نمیذاشتم زن و بچه مردم توی تهرون گوشت آلوده بخورند.»
توبه لوطی ها
لوطیها بنا به عرف زمان خود سبک زندگی خاصی داشتند؛ ازجمله اهل درگیری بودند،اما داستانهایی میشنویم از توبه آنها که مشهورترینش توبه مصطفی دیوانه است که بعد از توبه هرگز دعوا نکرد. این عضو هیأت امنای مسجد مظفری از لحظهای میگوید که لوطی به جایی میرسد که دیگر از خودش عبور میکند: «لوطی به جایی میرسه که لنگ میندازه جلوی خدا...» او ادامه میدهد:«طیبخان که برای دفاع از جان خودش هم دروغ نگفت و اعدام شد و حسین رمضونیخی که صدای گریه و نالهاش برای نماز نیمهشب از خیابان شنیده میشد، نمونههایی از این مرامند.»
عاقبت دعوای تاریخی طیب و حسین رمضون یخی
داییمحمود همچنین روایت روز خاکسپاری حسین رمضونیخی را میگوید؛ اینکه با وجود یک دعوای تاریخی و زدوخورد با طیبخان آشتی کرد و «داداش» شدند و خانوادههایشان هم با هم مثل فامیل شدند. او تعریف میکند که همسر طیب در مراسم تشییع حسینآقا حضور داشت، پسر طیبخان هم «وای عموجان!» فریاد میکرد. آنها اینگونه با رفیق پدرشان، وداع کردند؛ رفیقی که به شهادت داییمحمود و بسیاری از نامیهای تهران حتی یک نیش چاقو هم روی بدنش نبود و این درس زیادی دارد برای کسانی که گمان میکنند هر کسی اهل چاقوکشی بود، لوطی است؛ اما نه هر که سر بتراشد قلندری داند...