علی جهاندار، خواننده موسیقی و از نزدیکان خانواده شجریان
شبی که استاد برای اهالی روستاخواند
الناز عباسیان
استاد بیهمتای آواز ایرانی، تا به حال شاگردان زیادی را هم پرورش داده است که هر کدامشان، ستارهای در آسمان هنر و فرهنگ این سرزمین هستند. جهاندار، یکی از همین شاگردان است که نزدیکی زیادی هم با استاد دارد. علی جهاندار خواننده موسیقی سنتی و از شاگردان استاد، در سال۱۳۶۲ به واسطه محمد موسوی، نوازنده نامدار نی به محمدرضا شجریان معرفی میشود و تا سال1368ردیفهای مقدماتی و دوره عالی آواز را نزد شجریان میگذراند. اما ارتباط او با استاد فقط محدود به کلاس و شاگردی محدود نبوده و بیش از ۳۸سال است که رفتوآمد خانوادگی با ایشان داشته و از نزدیک با روحیه و منش اخلاقی استاد آشناست. دوستی و رفاقت این شاگرد و استاد به اندازهای میشود که شجریان در کنسرتی در فرهنگسرای بهمن از او میخواهد که در بخشی از آن آواز بخواند. جهاندار در سال68 نخستین آلبوم موسیقی خود را با عنوان صبح مشتاقان به آهنگسازی پرویز مشکاتیان به بازار موسیقی عرضه کرد؛ آلبومی که شجریان در بروشور آن با خوشنویسی زیبایی از جهاندار و صدایش میگوید. اینها را گفتیم تا مقدمهای باشد برای گفتوگو با این چهره و ناگفتههایش از استاد بیبدیل موسیقی ایرانی.
قبل از هر چیزی، اجازه دهید بپرسیم که آخرین بار کی استاد را دیدید؟
روز جمعه که خبرهایی ضدو نقیض از وضعیت جسمانی استاد به گوشم رسید، خودم را به بیمارستان جم رساندم و جمعیت مشتاق و دوستدار را دیدم. به سختی خودم را به همایون و افسانه عزیز رساندم و جویای حال استاد شدم و خوشبختانه شنیدم که وضعیت جسمی ایشان رو به بهبود است. عیادتی از ایشان کردم و بعد هم تصمیم بر این شد که همایون در جمع دوستداران وی در مقابل بیمارستان حاضر شده و از وضعیت جسمانی استاد خبر دهند.
شما از شاگردان بسیار نزدیک استاد بودهاید. چه دارید از این همه سال شاگردی و ارتباط برایمان بگویید؟
اگر بخواهم از استاد برای شما بگویم باید یک کتاب بنویسید. از آنجایی که بیشترین همراهی با استاد را از سال62 تاکنون داشتم، خاطرات زیادی از ایشان در ذهن دارم. منش و اخلاق استاد در هر روز و هر ساعت خودش یک خاطره است. رابطه ما از استاد - شاگردی شروع نشد و قبل از این نیز یک رابطه دوستی و رفاقتی با هم داشتیم. این رفاقت سالها طول کشید و همینطور هم ادامه دارد. از اینرو یک ارتباط خانوادگی نزدیک با استاد داشته و داریم.
پس رفتوآمد خانوادگی هم با استاد دارید؟
ایشان و خانوادهشان به شهر ما تشریف میآوردند و بیشتر اوقات هم ما خدمت استاد بودیم.
خاطره جالبی هم از این رفتوآمدها دارید؟
یکی از خاطراتی که از استاد همیشه در ذهنم باقی مانده، مربوط به زمانی است که اواخر دهه60 و بعد از زلزله رودبار و منجیل من به زادگاهم در بخش رستمآباد رودبار رفتم و با مرحوم برادرم و تعدادی از اقوام و دوستان مشغول کارهای عمرانی بوده و برای روستا و اهالی امکانات رفاهی و راههای دسترسی و آب آشامیدنی فراهم میکردیم. به همینخاطر مدتی در خدمت استاد در تهران نبودم. ایشان پرس و جو کرده و با من تماس گرفتند و گفتند که چرا مدتی است که کم پیدایی؟ کجایی؟ عرض کردم که پیگیر کارهای عمرانی روستایمان هستم و شرمنده که نمیتوانم خدمت شما برسم. باورتان نمیشود که چند روز بعد اهالی روستا خبر آوردند که استاد شجریان به همراه خانوادهشان در جاده در انتظار من هستند! تصور کنید باید در آن وضعیت چه حالی به من دست میداد. از شوق و شادی در پوست خودم نمیگنجیدم. سریع رفتم خدمت ایشان و آنها را به خانه روستاییمان آوردم. آقا همایون و مرحوم پرویز مشکاتیان هم بودند. عکسهای این سفرهایی که استاد به رستمآباد میآمدند را هنوز هم دارم و برای ما یادآور خاطراتی خوب است. استاد را به جاهای مختلف روستا بردیم و از نزدیک اقدامات عمرانی را دیدند. اما آن زمان چیزی به من نگفتند. بهخاطر کمبود امکانات روستا خیلی داشتم خجالت میکشیدم. روستای ما حتی برق هم نداشت و با چراغ نفتی شبها را سپری میکردیم. اما استاد روحیه درویشمسلک و متواضعی داشتند. به ایشان گفتم که ببخشید وسایل پذیرایی ما مختصر و امکانات ما کم است، گفتند که این چه حرفی است؟ اصلا من این جور جاها را دوست دارم و لذت میبرم. همان شب دورهمی گرفتیم.
چطوری؟
از راننده بلدوزر و کارگرها گرفته تا اهالی روستا دور استاد و خانوادهشان جمع شده بودند. استاد گفتند که ساز مرا بیاورید، میخواهم که برای اینها بخوانم و حسابی هم برای اهالی آواز خواندند. شب خوبی برای آنها گذشت و بعد هم جداگانه چندین بار آمدند. اینقدر رابطهمان عمیق بود که ایشان لطف داشتند و مرتب میآمدند به ما سر میزدند، دوستی و همدلی زیادی با ما داشتند.
ظاهرا مدرسهای هم در بخش رستمآباد با همت استاد ساخته شده است. قصه آن چیست؟
یک روز ساعت ۶ یا ۷ صبح بود که استاد از آمریکا به من زنگ زدند و گفتند که علی جان کجایی؟ گفتم خانهام. گفت کارهای عمرانی که شما در روستا انجام دادید را خیلی خوشم آمد. من یک کنسرت را با فرهنگ شریف در آمریکا اجرا کردهام. 8میلیون پول جمع کردیم، شماره حسابی به من بده تا برای شما واریز کنم و شما در همان روستا یک مدرسه بسازید. خلاصه اینکه به همت استاد شجریان یک مدرسه ۱۰کلاسی و دو طبقه برای دانشآموزان دبیرستانی ساخته شد.
چه سالی؟
تقریبا سال۷۰، بعد از زلزله رودبار این مدرسه ساخته شد.
آیا اهالی هم خودشان در صحبتهایشان از استاد درباره نبود مدرسه صحبت کرده بودند؟
نه، چیزی نگفته بودند. ولی چنین مدرسهای مورد نیاز روستا بود و استاد هم متوجه شده و اقدام کرده بودند.
مدرسه به اسم استاد ساخته شد؟
نه، استاد گفتند اسم مرا نگذارید. اسم یکی از شهدای روستا را روی مدرسه بگذارید. الان همان دبیرستان به نام شهید حجت نامگذاری شده است. استاد شجریان آدم بینیازی بودند و هیچ وقت دنبال اسم و رسم و معروفیت نبودند. سال۱۳۷۰ این مبلغ پول کمی نبود و استاد واقعا حمایت زیادی در این زمینه داشتند. چند باری هم خودشان شخصا برای نظارت بر ساخت مدرسه به بخش رستمآباد آمدند. خداراشکر با تمام امکانات و میز و نیمکت در اختیار دانشآموزان این روستا و روستاهای اطراف قرار گرفت.
شما که از نزدیک با استاد مراوده دارید، به ما بگویید که اوقات فراغت ایشان چطور میگذرد؟
استاد به باغبانی و گل و گیاه و باغچهداری علاقه زیادی دارند. لابد میدانید که تحصیلات در حوزه کشاورزی هم داشته و در این زمینه هم کار کردهاند. گاهی به شمال یا خانه ویلایی من در کرج میآمدند و با حوصله گلکاری میکردند. گاهی به شکار میرفتیم و خیلی اهل سفر بودند. با هم سفرهای زیادی رفتیم. متأسفانه این اواخر بیماری درگیرشان کرده و دیگر کمتر سفر میروند. هر چقدر از استاد شجریان به شما بگویم کم گفتهام. این مرد انگار در سفر یک آدم عادی بودند. یک خادم بودند و روحیه بگوبخند داشتند و حسابی زحمت میکشیدند. با این شخصیتشان چادر میزدند و آتش درست میکردند. گاهی خودم باورم نمیشد که این استاد شجریان معروف است که این کار را انجام میدهد. خیلی اهل سفر و خوش سفر بودند.
از همسفریهای خودتان، خاطرهای دارید که جالب باشد؟
یکبار برای کنسرت به خارج از کشور رفته بودیم. باید بخش شروع اجرا را من میخواندم و بعد استاد شروع به خواندن میکردند. به استاد شیکترین اتاق هتل را داده بودند؛ بهاصطلاح یک اتاق مستر لوکس. اتاق در طبقه آخر هتل بود. یک اتاق هم زیر شیروانی هتل بود که خیلی کوچک و کم امکانات بود که من و آقا همایون و آقا احمدعلی آنجا بودیم. وقتی استاد آمد و وضعیت ما را دید، اصرار کرد که نمیشود و باید برای استراحت به اتاق من بروید. استاد به هر ترتیبی که بود ما را فرستادند همان اتاق شیک، خودشان در این اتاق ساکن شدند. خدا میداند چقدر خجالت کشیدم. تا صبح از خجالت خوابم نبرد. من اصلا قصد نداشتم به این اتاق بروم، ولی نمیتوانستم از دستورشان سرپیچی کنم. این نمونهای از رفتارهای متواضعانه و خاکی استاد را نشان میدهد. قصد دارم خاطراتی از این دست را کتاب کنم.
فیلمی از شما هست که در حال اجرایی هنرمندانه نزد استاد شجریان و آقای حمیدرضا نوربخش هستید. داستان این اجرا چیست؟
استاد همیشه به من لطف داشتند. این آواز در مایه مثنوی شور و روی مثنوی مشهور مولانا اجرا شد و عکسالعملهای جالب استاد شجریان را به همراه داشت. گذشته از این آواز اتفاق جالبتر دیگری هم افتاد. من وقتی پیش استاد برای تمرین آواز رفتم کارهای زیادی انجام میدادیم و یک سال و نیم ردیفها را در کنار استاد کار کردم. بعد از این تمرینها استاد دستور دادند که میتوانم کلاس بگذارم و درس بدهم. چون هیچ کاری را بدون اجازه ایشان انجام نمیدادم. اگر ایشان تأیید میکردند، من انجامش میدادم. برای من تأییدیه استاد مثل تأییدیه دانشگاه هاروارد بود. یک روز به آقای پرویز مشکاتیان گفتند که میخواهم با علی کاری را انجام بدهم، یک طرف را من بخوانم یک طرف را علی بخواند تا کمکی به دیده شدن علی و شنیده شدن آثارش شود. این کار کمکی بود که به وسیله استاد مردم مرا بشناسند. رفتیم و تمرین کردیم. بعد دوباره ایشان نظرشان عوض شد و گفتند که اجازه بدهید که همه کارها را خود علی بخوانند. ما این کار را ضبط کردیم. این جای ماجرا خیلی جالب است. استاد از سفر برگشتند و کار ما را دیدند و اصلا نپسندیدند. به من گفتند دوباره برو بخوان و خودشان نشستند به جای صدابردار. من و تعداد زیادی از خوانندهها شروع کردیم به خواندن تصنیفهای مختلف و استاد شجریان پشت میز صدابرداری کار میکردند. چند روز بعد گذشت و ایشان یک مهمانی بزرگ گرفتند و 100نفر را در منزل خودشان در شهرک غرب دعوت کردند. دو طبقه بالا و پایین خانه ایشان پر از اساتید و دوستان بود. تقریبا همه اساتید بودند، اسمشان را کامل در خاطر ندارم. همانجا آواز مرا پخش کردند و همه گوش دادند. من خودم غافلگیر شدم. به قول امروزیها سورپرایز شدم. خودم به آواز و صدای خودم تعجب کردم. اصلا چیز دیگری شده بود؛ خیلی خوشحال شدم. اینجا بود که به هوش و ذکاوت و تخصص استاد در صدابرداری پی بردم.
به هوش و ذکاوت استاد اشاره کردید. بگذارید بپرسیم که چرا استاد شجریان اینچنین در عرصه موسیقی و آواز ماندگار شدهاند؟ دلیلش چیست؟
اول اینکه هیچگاه نمیشود به کسی گفت که این فرد به تنهایی علمدار آواز است و افراد زیادی در این زمینه تلاش کرده و میکنند. ما در موسیقی بزرگان زیادی داریم. من همیشه 4 نفر را در مصاحبهها و گفتههایم نام میبرم. ۴نفر در آواز ما در یک برهه زمانی مدال طلا دارند: استاد بنان، آقای ایرج، آقای گلپایگانی و آقای شجریان. به هر حال هر گل یک بویی دارد و هر کدام از این خوانندههای مختلفی که ما در کشور داریم توانایی و نبوغ خاص خودشان را دارند. همه دانا هستند و همه تلاش کردهاند. اما خب یک نفر بهعنوان برتر معرفی شده است. مثل یک مسابقه دومیدانی است که هر شرکت کنندهای تمام تلاش و توان خود را برای طی مسیر در کمترین زمان میگذارد اما درنهایت یک نفر مقام اول را کسب میکند. این انتخاب یک نفر به معنی نادیده گرفتن زحمات دیگر تلاشگران که به فاصله چند صدم ثانیه عقب ماندهاند، نیست. در عرصه موسیقی هم همینطور است، اسم بردن از یک استاد آواز نباید همراه با نادیده گرفتن دیگر اساتید این حوزه باشد. فاصلهها واقعا نزدیک است.
بههرحال هر کدام از اساتید دانایی، مهارت و تخصص خاص دارند. هرکدام سالها سختیها کشیده و ممارست کردند. وقتی به آثار استاد بنان نگاه میکنیم میبینیم آثار او بستر همه آوازهای فعلی است. وقتی آثار ایرج را میبینید، متوجه میشوید که آواز او چیزی نگذاشته که ناگفته مانده باشد. آقای گلپایگانی که خوش سلیقگی و سبک متفاوت خودش را داشت. من با صراحت کلام میگویم که گلپا کارهای خاص و جدیدی ارائه کرد. با سبکهایی آواز خواند که اگر کسی برود که آنها را یاد بگیرد بازهم نمیتواند مثل او باشد.
حرف شما را قبول داریم. اما به هر حال استاد در این میانه، اعتبار خاصی نزد عامه مردم و کارشناسان و علاقهمندان موسیقی دارند. به واقع خاص و منحصر به فرد شدهاند. این علتش چیست؟
چون ایشان با دانایی خود یک اعتبار خاصی به آواز ایران بخشیدند. از همه دوستانی که عرض کردم مطالعه و طلبگی بیشتری داشتند. آقای شجریان وقتی با یک نوازنده میخواندند - حالا هر کسی که میخواهد باشد - توانایی این نوازنده را از خود نوازنده بیشتر میفهمیدند، جزئیات آواز را از نظر مرکبخوانی کاملا میشناختند. آقای شجریان یک شخصیت و اعتباری به موسیقی ما دادند که دیگر نمیشود این اعتبار را از ذهن جهان پاک کرد. درست مثل شاعر بزرگ ایرانی سعدی که به ادبیات ما در اشعارش اعتبار بخشید.
یک بخش از راز مانایی استاد را میتوانیم در مباحث هنری و فنی بدانیم. اما خارج از نبوغ هنری، آیا چیزی بوده که باعث این مانایی شده باشد؟
من راز این ماندگاری را در منش اخلاقی و مناعت طبع ایشان میبینم. ایشان هر جایی ننشست، با هرکسی نخواند، از هر کسی نخواند، هر جایی سفرهاش را پهن نکرد. اجازه هم نداد هر کسی به قول معروف در جیب او چیزی بگذارد. من با این شخصیت سالها زندگی کردهام و فراز و فرودهای زندگی ایشان را از نزدیک دیدهام. حتی در تنگناهای زندگی هم اجازه نمیدادند کسی او را نمکگیر کرده یا پولی یا چیزی به او ببخشد. کمااینکه بسیار بودند. ولی هرگز قبول نمیکرد که پولی از کسی قبول کند. شاگردان زیادی خدمت ایشان میرفتیم و وقت او را در منزل میگرفتیم، اما اجازه نمیداد حرف از پول بزنیم و از ما شهریه نمیگرفتند. این است شخصیت ایشان و اینگونه شد که شجریان، شجریان شد.
من راز این ماندگاری را در منش اخلاقی و مناعت طبع ایشان میبینم. ایشان هر جایی ننشست، با هرکسی نخواند، از هر کسی نخواند، هر جایی سفرهاش را پهن نکرد. اجازه هم نداد هر کسی به قول معروف در جیب او چیزی بگذارد
محسن کرامتی، خواننده پیشکسوت
همیشه شاگرد استادم
پیش از هر کلامی آرزوی سلامتی برای استاد عزیز و گرانقدرم دارم و از صمیم قلب دعا میکنم سلامت خود را باز یابند. نزدیک به ۳۰سال است که آنچه از استاد شجریان یاد گرفتهام را درس میدهم. با وجود آنکه ایشان همیشه با هنرجویانشان بسیار صمیمانه و مهربانانه رفتار میکردند اما رابطه من با استاد شجریان هرگز از حد شاگرد و استاد فراتر نرفت و من همیشه سعی میکردم رفتارم شاگردانه باشد. هنوز هم با این سن و سال و تجاربی که کسب کردم باز هم خودم را شاگرد ایشان میدانم و دلتنگ کلاسهای درس استاد هستم. من همیشه به موسیقی ایرانی علاقهمند بودم اما در زمان دانشجویی بود که با موسیقی قدیم و آواز استاد شجریان آشنایی پیدا کردم. سال دوم تحصیل در دانشگاه بودم که برای نخستین بار صدای ایشان را شنیدم و مجذوب شدم و بعدها با تشویق دوستان به محضر استاد رفتم و بهعنوان شاگرد پذیرفته شدم.کلاسهای استاد شجریان فضای صمیمانه و پرمهری داشت و ایشان در تمام جلسات بسیار پرحوصله و صبور بودند. نحوه تدریس استاد شجریان در دورهای که من هنرجو بودم، بهصورت گروهی بود و استاد هر هفته یک گوشه تعلیم میدادند. خاطرم هست کلاسهای استاد ابتدا در رادیو تشکیل میشد و من از سال ۵۶ در کلاس رادیو فراگیری ردیف را شروع کردم. بعد از آن در کلاسهای ایشان در کانون چاوش و بعدتر هم در منزل استاد مراحل فراگیری و آموزش را ادامه دادم. قریب به ۹سال البته با وقفههایی هر از گاه، ردیف و مرکبخوانی و تلفیق شعر را یاد گرفتم و بعدها هم درجلساتی که استاد شجریان برای آموزش صداسازی تشکیل میدادند شرکت میکردم و از مطالبی که دراین باب میفرمودند بهره میگرفتم. لازم است یادآوری کنم که دوران شاگردی من از کلاسهای مرحوم استاد محمود کریمی شروع شد و بعد هم در محضر استاد شجریان ادامه یافت و مجموعا تا پایان دوره، حدودا ۱۷سال طول کشید. بد نیست در اینجا اشارهای به موضوع گرایش اکثر خوانندگان جوانتر به تقلید از شیوه خوانندگی استاد شجریان داشته باشم. صرفنظر از اینکه صدای استاد لطافت و گرمی خاصی دارد و انسان به تقلید از آوازهای ایشان ترغیب میشود، به عقیده من دلیل اصلی موج تقلید از صدای استاد شجریان بیشتر این بوده است که بعد از انقلاب تا سالهای بسیار تنها صداهایی که از رادیو پخش میشد و قابل اعتنا بود صدای آقایان شجریان و ناظری بود و نسلهای بعدی فقط این صداها را میشنیدند و دنبال میکردند. در واقع صرفنظر از تواناییهای فوقالعاده استاد شجریان، عامل مهم استقبال گسترده از شیوه ایشان این بود که بعد از انقلاب تقریباً تا ۲۰سال الگوهای دیگری برای شنیدن در دسترس جوانها نبود.
سینا سرلک، خواننده و نوازنده موسیقی سنتی
هنر و زندگی رامدیون استادم
استاد شجریان اسطورهای که در تاریخ تکرار نخواهد شد. تمام هنر و زندگی هنریام را مدیون ایشان هستم و در تمام این چند سالی که ایشان کسالت دارند در اعماق وجودم غمی نهفته که هرگز نخواستم برای تظاهر و نمایش و جلب توجه، از این غم بزرگ سـخنی بر زبان بیاورم. با مهر و احترام.