روزهایی که زود میرسند
مصور
لب هایش که به دو طرف کشیده شدند، چینهای پیشانیش از هم باز شدند. نگاهش، لحظاتی در هوا معلق ماند.
بهار از لیپار
درباره مردی که کتاب را در بلوچستان برای کودکان نوبر میکند
روایت
کارش قصهگویی و کتابخوانی است. برایش هم فرقی نمیکند این قصه را در سواحل زیبای مکران برای بچهها روایت کند یا در کتابخانههایی که سالهای سال با خون و دل خوردن ساخته است.