چند بهار زندگیات را بیهمسر و در فراق و انتظارش خزان کردی؟ بگو چطور بزرگ کردی بچههایی را که هر روز از تو بهانه بابا را میگرفتند؟ چرخاندن چرخهای این زندگی، بیهمسر برایت سخت نبود؟
درگذر پرشتاب روزها دوباره به سالروز میلاد حضرتعباسع و روز جانباز رسیدیم تا به این بهانه یادی کنیم از کسانی که در آن دوران جانشان را کف دست گرفتند و به میان معرکه خون و آتش رفتند؛ کسانی که هنوز هم با زخمهایی به یادگار مانده از سالهای حماسه و ایثار زندگیشان را به سختی میگذرانند.
چشمانتظاری سخت است و سختتر اینکه چشمانتظار عزیزت باشی. کافی است فقط چندساعت چشمانتظار عزیزی از خانواده یا دوستانت باشی و هر لحظه بیم از دست دادنش را داشته باشی.
روز بعد از تحویل سال بود. شب قبل، از شوق سفر به کرمان و روستای مردهک نتوانستم خوب بخوابم. خیلی خوشحال بودم که بعد از این همه انتظار بالاخره موعد سفر رسیده بود.