25
چهار شنبه 3 آذر 1400
شماره 8370
سپید و سیاه 1
123
123
پیامـک شما را درباره این صفحه می خوانیم
در خنکای عصر پاییز، از خانه باغی بزرگ و قدیمی در محله الهیه صدای بلند موسیقی شاد به گوش می‌رسد
ادعا می‌کند خاطرات کودکی‌مان را ترمیم می‌کند و یکی و دو روز بعد تحویل‌مان می‌دهد.
تورم افسارگسیخته و بحران کرونا حساب و کتاب کاسبی را به هم ریخت

اجاره‌های نجومی مغازه‌داران را دستفروش کرد

قصه شهر ما و کاسبان خانه‌به دوش، قصه تلخی است که در گوشه به گوشه این شهر بزرگ می‌توان به چشم دید.
ملاقات با مرگ در جاده معدن!

ملاقات با مرگ در جاده معدن!

«سقوط لندکروز و کشته و زخمی شدن 2 نفر، سرخوردن پاترول و رفتن راننده به کما، سقوط موهاوی و فوت راننده و...»
پاکبان پاک‌دست از دره پنجشیر
پاکبان پاک‌دست از دره پنجشیر
«از پدرم یاد گرفتم که اگر حتی از گرسنگی بمیرم باز هم دست به مال حرام نبرم.» داستان زندگی «محمد محمدی» پاکبان پاکدست شهرداری در همین یک جمله خلاصه می‌شود.
PDF سپید و سیاه 1
کوتاه سپید و سیاه 1
«می‌خواستند زیر پایمان را بکشند». این جمله ترجیع‌بند گفت‌و‌گوی تعدادی از دانش‌آموزان سابق منطقه 19 با رتبه سه رقمی کنکور است که با اعتماد به نفس و پرغرور روبرویمان نشسته‌اند و اکنون در دانشگاه‌های پرآوازه همین شهر مشغول تحصیلات عالی هستند.
مرد بی‌ادعایی است. به چیزی جز رضای خدا فکر نمی‌کند.
قرارشان ظهر یکی از روزهای جمعه پاییز است. روزش را جمعه گذاشتند تا همه بتوانند پس از 30 سال در مدرسه دوران نوجوانی‌شان دور هم جمع شوند.