آتش در گیسوان بید
آینههای قابنقره، حوضهای فیروزه، همه پنجرهها و ابرها هر روز و هر روز به روایت تصویر تو مینشینند؛ تو که خوابها و رویاهایت در هزارتوی دالانهای تودرتو میرسد به عشق، به جنون؛ جنونی که بیدهای مجنون این دیار هر روز با عطر آن گیسوان خویش را به دستان باد میسپارند تا تو و همه خواهرانت را ستوده باشند.