اشک پشیمانی پدرپس از قتل پسر
پسری 28ساله که از 6سال قبل معتاد به کوکائین شده بود قربانی خشم پدرش شد و به قتل رسید.
به گزارش همشهری، بامداد دیروز پسری جوان وحشتزده با پلیس110 تماس گرفت و گفت: «پدرم داخل ماشین، برادرم را به قتل رساند.»
اپراتور 110 موقعیت آنها را پرسید و پسر پاسخ داد: «در بزرگراه آزادگان، حوالی منطقه خزانه هستیم و پدرم بهشدت شوکه شده است.» پس از این تماس موضوع به کلانتری خزانه و قاضی محمدتقی شعبانی، کشیک جنایی پایتخت گزارش شد و مأموران به همراه قاضی جنایی در محل حادثه حاضر شدند. در آنجا یک خودروی پراید کنار خیابان توقف کرده بود و مأموران در داخل آن پسری جوان را دیدند که با طناب خفه شده بود. پدر وی که در محل حادثه حضور داشت و هنوز در شوک بود به اتهام قتل دستگیر شد و جسد مقتول برای بررسیهای بیشتر به پرشکی قانونی انتقال یافت.
گفتوگو
در دادسرا
متهم به قتل مردی است 64ساله. او معلم بازنشسته است و از وقتی وی را به دادسرا منتقل کردهاند، گریهکنان به قاضی التماس میکند که برای حفظ آبرویش اجازه دهد تا در مراسم خاکسپاری پسرش شرکت کند.
با شروع جلسه تحقیق، قاضی او را به آرامش دعوت میکند و میپرسد: اتهامت قتل عمدی پسرت است، قبول داری؟
متهم به قتل با گریه پاسخ میدهد: عمدی نبود. باور کنید نمیخواستم او بمیرد. اگر عمدی بود که باید از قبل برنامهریزی میکردم. سالهاست که دارم میسوزم، حتی استخوانهایم هم سوخته. جانم به لبم رسیده بود از دست این پسر. اذیتهای او تمامی نداشت، با این حال نمیخواستم بمیرد. کدام پدری دلش میخواهد فرزندش بمیرد؛ حتی اگر ناخلف باشد؟ امیدوارم هیچ پدری به حال و روز من گرفتار نشود که به جنون برسد و جان پسرش را بگیرد.
انگیزهات از قتل چه بود؟
پسرم 5، 6سالی میشود که معتاد شده است. کوکائین مصرف میکرد و به گفته برادرش روزی 400هزارتومان هزینه مواد میکرد. در این سالها بارها او را به کمپ فرستادم اما ترک نکرد. تمام اموالم را خرج او کردم تا سربهراه شود اما نشد. فقط درد اعتیاد و اذیتهایش نبود، او دختران زیادی را فریب داده بود و همه آنها پیش من میآمدند و بهخاطر بلاهایی که پسرم سرشان آورده بود از من پول میگرفتند. من یک معلم بازنشستهام. اینهمه سال خدمت کردم اما ببینید که حالا به کجا رسیدهام؟ این کاش میمردم و این روزها را نمیدیدم. حالا چطور به چشمان همسرم نگاه کنم و بگویم پسرم را کشتهام.
از روز حادثه بگو؛ چه شد که دست به جنایت زدی؟
شب حادثه داخل خانه بودم که دو پسرم به بیرون از خانه رفتند تا قرص بخرند. چون آن پسرم که معتاد بود، وقتی حالش بد میشد قرص مصرف میکرد که بهتر شود. آنشب اما حالش خوب نشد و پرخاشگری میکرد. به مقابل خانه که رسیدند او شیشهها را شکست و پرخاشگری میکرد. حتی پولهایی را که به او داده بودم پاره کرد و و ریخت وسط خیابان. پسر دیگرم به من زنگ زد و گفت بیا پایین و او را آرام کن. من هم از خانه بیرون آمدم و با پسر دیگرم او را سوار ماشین کردیم تا دوری در خیابان بزنیم. میخواستم او را آرام کنم. پسر معتادم مدام فحاشی میکرد و با لگد به فرمان خودرو و شیشه میکوبید. میگفت باید مرا به شمال ببرید. به سمت کرج حرکت کردیم اما زمان رفتن به شمال نبود. پسرم اصلا حالت عادی نداشت و زمانی که میخواستیم به سمت تهران برگردیم ناگهان در ماشین را باز کرد و از ماشین بیرون پرید. فکر کردم همین اتفاق باعث مرگش میشود اما زنده ماند و فقط سر و صورتش زخمی شد. با کمک پسر دیگرم، او را به ماشین منتقل کردیم و باز شروع کرد به فحاشی. التماسش کردم آرام باشد اما نشد و حرفهایی زد که باعث شد کنترلم را از دست بدهم. حتی با چاقو هم ما را تهدید کرد و من در یک لحظه چشمم به طنابی افتاد که در صندلی عقب بود و با آن پسرم را خفه کردم.
روی سر پسرتان آثار ضرب و جرح وجود دارد، بهنظر میرسد با قفل فرمان به سرش زدی.
نه. شاید وقتی خودش را از ماشین بیرون انداخت زخمی شد. البته نه! الان یادم آمد. من سرش را از شدت عصبانیت گاز گرفتم!
پسر دیگرت در جنایت نقشی نداشت؟
نه اصلا. خودم بهتنهایی او را کشتم و حالا بهشدت پشیمانم. این همه سال با آبرو زندگی کردهام و به شما التماس میکنم اجازه بدهید تا در مراسم خاکسپاری پسرم شرکت کنم و بعد از آن مرا اعدام کنید.