وقتی غم لشکر انگیزد...
چند راهکار برای کنترل هیجانات عاطفی در روزهایی که غم و اندوه حوادث متأثرمان میکند
یکتا فراهانی_خبرنگار
زندگی بالا و پایین زیاد دارد. وقتی سرخوشیم و شاد، کمتر به فکر ناملایمات و چگونگی رویارویی با آنها هستیم. اما غم و درد گاهی خبر نمیکند و سرزده چنان گلویمان را تنگ میگیرد که هیچ راه خلاصی از آن نداریم. به همینخاطر بهتر است از قبل خودمان را برای چنین روزهایی آماده کنیم. آگاهی، مهمترین کاری است که در هر زمینهای میتواند مؤثر واقع شود. البته این به آن معنا نیست که آگاهی مانع از رنجش ما از فجایع و حوادث ناگوار خواهد بود بلکه نوع مواجهه و میزان آسیبپذیری ما را تغییر میدهد؛ بهگونهای که میتواند شرایط را هم برای خودمان و هم اطرافیان متعادلتر کند تا به نوعی بتوانیم بحرانها را بهتر مدیریت کنیم. اما درمقابل حوادث طبیعی جانکاهی مانند سیل، زلزله، آتشسوزی یا سقوط هواپیما و... غم، اندوه و ناامیدی چنان میان مردم یک کشور رخنه میکند که برای مواجهه با آن حتماً باید از راهکارهای لازم آگاه بود. در همین خصوص با محمدرضا جباری، روانشناس و کارآفرین گفتوگو کردهایم.
هجوم غم و اندوه
گاهی غم و اندوه در زندگی آنقدر پررنگ میشود که ما را برای ادامه زندگی بیمیل میکند. اما در موقعیتهای سختی که کل یک جامعه را فرا میگیرد مانند سیل یا سقوط هواپیما، بدترین کار همدردیکردن و بهترین کار همدلیکردن است. همدردیکردن مثل این است که ما بارها خودمان را در فضای حادثه قرار دهیم تا دائم آن درد را تجربه کنیم. وقتی همدردی میکنیم انگار درد و رنج افرادی را که دچار حادثه دلخراشی شدهاند برای خودمان میخواهیم؛ به جای آنکه درد و رنج بازماندگان را کم کنیم. توجه داشته باشیم زمانی که اینگونه عمل میکنیم نمیتوانیم چندان مؤثر واقع شویم. اما همدلیکردن یعنی اینکه فکر کنیم درست است که ما در آن حادثه حضور نداشتیم ولی میفهمیم و درک میکنیم بازماندگان چه رنجی میکشند. اما ما چگونه میتوانیم برای این افراد مؤثر باشیم؟ به این ترتیب انگار ما در کنار آنها قرار میگیریم. همدلیکردن مثل رفتن بعد از مرگ یک نفر به مزار اوست برای تسلای بازماندگان. حضور این افراد میتواند از رنج و آلام افراد مصیبتزده کم کند و هدف همدلیکردن هم مؤثر واقعشدن است، نه فقط جیغ و داد راهانداختن و گریه و زاریکردن.
همدلی به جای همدردی
توجه داشته باشیم زمانی که ما همدردیم انگار همه ما در یک بدبختی با هم گرفتار شدهایم. طبیعتاً در این هنگام کسی نیست که ما را از این درد و رنج بیرون بیاورد. توجه داشته باشیم که ما به این دنیا آمدهایم تا خیلی چیزها ازجمله درد را تجربه کنیم. اتفاقاً با دردکشیدن است که میتوانیم بیشتر رشد کنیم. اما به این دنیا نیامدهایم که رنج بکشیم، برای اینکه رنجبردن به واسطه درکنکردن دردی است که در زندگی ما هنوز باقی مانده و ماندگار شده و هر روز هم در حال رشدکردن است و ای بسا خود ما هم با ماندن در آن به هر چه پررنگترشدنش کمک میکنیم. فراموش نکنیم دردها به زندگی میآیند که ما درس بگیریم، چیزی را بفهمیم و اتفاقی برایمان بیفتد که رشد کنیم. مثلاً مادری که با آگاهی از درد و رنج میخواهد بچهدار شود، همه مراحل درد و سختی را تحمل میکند اما بعد از تحمل آنها به خواسته خود میرسد. دستاورد ما از همدلی با دیگران هم رسیدن به آگاهی و یافتن راهی بهتر است، درصورتی که در همدردی در واقع ما راه بهوجود آمدن آگاهی را سد میکنیم و به این ترتیب جامعه را هم به سمت رادیکالشدن سوق میدهیم.
دوقطبی شدن جامعه
وقتی غمی جامعه را فرا میگیرد هر کسی دوست دارد نظر خودش را اعمال کند و سعی در ثابتکردن صحت و درستی نظر خودش دارد. به همینخاطر افراد با نظرات متفاوت در فضای واقعی و مجازی خیلی سریع دوقطبی میشوند و حتی تحمل شنیدن حرفهای مخالف همدیگر را هم ندارند. این همان فضای همدردی اشتباه است؛ یعنی میتوان گفت ما دیگران را افرادی نمیبینیم که ممکن است اشتباه کنند و حرفی مخالف میل ما بزنند بلکه آنها را به 2قسمت حق و ناحق یا سفید و سیاه تقسیم میکنیم. به این ترتیب اگر چیزی مخالف میل ما بود او را کاملا سیاه یا ناحق میبینیم، شروع به پرخاشگری با او میکنیم و تحملش برایمان سخت میشود. این نوع نگاه همدلانه نیست چون نگاه همدلانه نگاهی انسانی و مدارا گونه دارد. باید توجه داشته باشیم ما در جامعه متکثری زندگی میکنیم که هر کس نظر و نگاه خود را دارد. بنابراین اگر ما بخواهیم کنار هم زندگی کنیم باید مدارا کردن و انعطافپذیری را یاد بگیریم و آن را بسیار تمرین کنیم. نگاههای رادیکالی و سیاه و سفید، خود ما را به بستری برای آسیبدیدن و آسیبزدن تبدیل میکند.
گذر از سختیها
اگر بخواهیم از سختیها گذر کنیم اصلاً به این معنا نیست که در برابر اتفاقی مانند سقوط یک هواپیما یا وقوع سیل بیتفاوت باشیم. به این معنا هم نیست که از همدیگر فاصله بگیریم و به جای همراهی همدیگر عقایدمان را به رخ همدیگر بکشیم بلکه باید آگاهانه در مسیری گام برداریم که هم برای خودمان و هم اطرافیان راه را هموارتر کند، نه سختتر. برخورداربودن از نگاه خردورزانه به جای نگاه غرضورزانه و احساسی در موقعیتهای سخت، بسیار کمککننده و تأثیرگذار خواهد بود. گاهی وقتی ما هدفمند زندگی نمیکنیم دچار بلاتکلیفی روانی میشویم. مثلاً وقتی اتفاق بدی در جامعه میافتد ما قبل از هر چیز میدانیم که چه چیزی نمیخواهیم. مثلاً دوست نداریم دروغ بشنویم ولی جایگزینی هم برای آن نداریم و نمیدانیم دقیقا چه میخواهیم. در واقع میتوان گفت فرق جوامع توسعهیافته و توسعهنیافته در این است که در جوامع توسعهیافته افراد میدانند دقیقاً چه میخواهند، درصورتی که جوامع توسعهنیافته اهل صفر و 100 هستند؛ یعنی فکر میکنند چیزی یا درست است یا غلط؛ به همین علت نمیتوانند زندگی را بهمعنای طیفی از حقیقت و عدمحقیقت یا ترکیبی از احساسات ببینند.
پذیرش غم
اما وقتی آزردهخاطر میشویم باید از راههای برونرفت آن هم آگاه باشیم. طی مراحل سوگواری و غم و اندوه متناسب با غمی که داریم بسیار کمککننده خواهد بود. در واقع مواجهه با غم ما را کمک میکند که بتوانیم دوباره به زندگی عادی برگردیم. وقتی با حادثه ناگوار اجتماعیای مواجه میشویم باید بهخودمان اجازه سوگواری بدهیم. بعد از آن بدانیم چون آسیب دیدهایم زمان میبرد تا بتوانیم حال بد را که بخشی از حقیقت زندگی هم هست بپذیریم. برای از بینرفتن هر حس بدی نباید از آن فرار کنیم؛ چرا که در غیراین صورت با مخفیکردن احساسات بد، هر رخداد دیگری دوباره ما را به آن فضا نزدیک خواهد کرد. در واقع همه ما فرصت داریم تا از وقایع تلخ درس بگیریم و مرهمی باشیم بر زخم افرادی که بازمانده اتفاقات ناگوار هستند. همدلیکردن به ما یاد میدهد آغوش گرمی باشیم تا همدیگر را کمک کنیم و آلام همدیگر را تسکین دهیم تا دوباره فرصت بازسازی داشته باشیم.
همدلی با حوادث تلخ
هنگام وقوع اتفافات تلخ در یک جامعه، نخست باید تلاش کنیم تا با همدیگر مدارا کنیم نه اینکه روبهروی هم قرار بگیریم. مثلاً در فضاهای مجازی فقط به فکر کمککردن به همدیگر باشیم، نه ثابتکردن خودمان به دیگران. باور داشته باشیم همه ما به نوعی ترسیده و آزردهخاطر شدهایم. بنابراین باید اینگونه بازیهای دوسر باخت را متوقف کنیم و حتی در معرض آن هم قرار نگیریم. توصیه بسیار مهم برای اوقاتی که سطح هیجانات و خشونت افراد در جامعه بسیار بالا میرود این است که اگر مستعد آسیبدیدن هستیم در معرض اخبار بد قرار نگیریم. حضور در شبکههای مجازی هم به این کار دامن میزند و نمیتواند ما را برای برونرفت از حال بد کمک کند. توجه داشته باشیم فرمان شبکههای مجازی از کنترل ما خارج است و به همین دلیل هم بهتر است فاصله خودمان را با آنها حفظ کنیم. توجه بیش از حد به اخبار ناگوار باعث میشود ما دچار اضطراب فراگیری شویم که اگر به موقع درمان نشود، هیچگاه راه گریزی از آن نخواهیم داشت و هر بار با قرار گرفتن در موقعیتهای مشابه مضطرب و افسرده خواهیم شد.
سوگواری
وقتی دچار غم بزرگی میشویم و از دستدادن بزرگی را تجربه میکنیم یکبار باید برای آن اتفاق سوگواری کنیم و با همدلیکردن در مسیر برونرفت از آن حال بد گام بر داریم. سوگواری هم میتواند با توجه به روحیه افراد موارد متعددی را در بر گیرد؛ مانند گریهکردن، نوشتن، رفتن به فضاهایی که حس بهتری به شخص میدهد، سرزدن به کسانی که عزیزی را در حوادث تلخ از دست دادهاند و... ؛ حتی ورزشکردن و فعالیتهای فیزیکی مانند تیراندازی یا بوکس هم میتواند به نوعی کمک کند خشممان بیشتر بیرون بریزد. اما حتماً حق داریم در مورد غم و اندوه خود با دیگران حرف بزنیم تا خشم و کینه آن برای همیشه در دل ما باقی نماند. بنابراین هر کس با توجه به ظرفیت و خصوصیات خود باید راههای برونرفت از فجایع تلخ را پیدا و مطابق با آن رفتار کند.
* از غزلیات حافظ
وقتی دچار غم بزرگی میشویم و
از دستدادن بزرگی را تجربه میکنیم یکبار باید برای آن اتفاق سوگواری کنیم و با همدلیکردن در مسیر برونرفت از آن حال بد گام بر داریم
همدلی بهترین کار
گاهی غم و اندوه در زندگی آنقدر پررنگ میشود که ما را برای ادامه زندگی بیمیل میکند. اما در موقعیتهای سختی که کل یک جامعه را فرا میگیرد مانند سیل یا سقوط هواپیما، بدترین کار همدردیکردن و بهترین کار همدلیکردن است. همدردیکردن مثل این است که ما بارها خودمان را در فضای حادثه قرار دهیم تا دائم آن درد را تجربه کنیم. وقتی همدردی میکنیم انگار درد و رنج افرادی را که دچار حادثه دلخراشی شدهاند برای خودمان میخواهیم؛ به جای آنکه درد و رنج بازماندگان را کم کنیم