هست شب آری شب
سحر سخایی
هربار به آخرین تصنیف کنسرت قاصدک گوش میکنم، تصویر تابلوی شب پرستاره ونگوگ جلوی چشمام میآید با آسمانی به همان اندازه آبی اما بدون آن دایرههای زرد و شیریرنگ که ستارههایش باشند. آسمان شب در صدای شجریان پرستاره نیست.
قاصدک یکی از بسیار اجراهای بینظیریاست که در سالهای ممنوعیت فعالیت موسیقایی خارج از ایران اجرا و ضبط شد و هرگز به انتشار رسمی تن نداد. گمان میکنم نبوغ زود بهبار نشسته پرویز مشکاتیان در قاصدک به نقطه اوج خود رسید. 2تصنیف این اثر روی شعرهایی از مهدی اخوان ثالث (قاصدک) و نیما یوشیج (شب) به تمامی تابلویی میسازند از دهه70 ایران با تمام آن ستارههای بزرگ و کوچک و همان حس دائمی که شجریان تکرارش میکند که آخر: دست بردار از این در وطن خویش غریب... .
جان عشاق؛ زیبایی آیا از نام این اثر آغاز نمیشود؟ باز هم پرویز مشکاتیان و باز هم محمدرضا شجریان و البته نامی دیگر در نقش تنظیمکننده اثر که محمدرضا درویشی است. تصنیف با تنظیمی ارکسترال با همراهی برخی سازهای ایرانی، بهخاطر کلام فضایی روایی دارد: «دوش میآمد و رخساره برافروخته بود، تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود». گرچه آن بیزمانی و آن کنارهگرفتن از روزمرگی همچنان با موسیقی کلاسیک ایرانی هست، اما دستکم آثاری در این دوره تولید میشوند که به لحاظ موسیقایی قدمهای بزرگی رو به جلو هستند. ملودیهایی که مشکاتیان برای این تصنیف و برای اثری دیگر به نام گنبد مینا (که سالها بعد بهصورت یک اثر باهم منتشر شدند) ساخت، به تنهایی نشان میدهند که پرویز مشکاتیان در شناسایی شعر یا بهتر بگویم در دستیافتن به آن تجربه زیسته که باعث درک شعر میشد از باقی همقطارانش فرسنگها جلوتر بود. بله فرسنگها. تصور میکنم آلبوم ستارههای سربی که در آمریکا و در همین سال منتشر شد همچنان موفقترین آلبوم پس از انقلاب خوانندهاش باشد علاوه بر اینکه حضور یک آهنگساز قَدَر هم در این آلبوم دیگر نمایان بود؛ مردی که گرچه در نقش آوازخوان و در روایت از پرندههای قفسی هم طرفداران بسیاری دارد اما لااقل برای من همیشه این حسرت را باقی گذاشته که کاش بیشتر میساخت و کمتر میخواند!
هربار آلبوم قاصدک را با همان کیفیت صوتی نازل گوش میکنم دریغ را درک میکنم؛ دریغی که برادر نوستالژیاست و راستش من از هردویشان فراریام. اما هیچ کاری نمیشود کرد وقتی زیباییای در گذشته بوده و حالا نیست. آلبوم قاصدک دربرگیرنده لحظات درخشانی از آوازخوانی شجریان است؛ شجریانی که در اوج پختگیاست و هرکار بخواهد با آن حنجره میتواند بکند. در انتها، تصنیف شب با شعر نیما پایانبخش برنامه است. نمیدانم شما هم حس کردهاید یا نه که شجریان به زمزمه با تکرار هست شب... هست شب اجرا را تمام میکند. همیشه تصورم از مخاطبان آن کنسرتی که ما ضبطش را در اختیار داریم جماعتی هستند نشسته در فضایی تاریک که نور تنها 3نفر را مقابلشان روشن کرده است؛ همایون خیلی جوان است، مشکاتیان با آن عینک بزرگ و عجیبش پشت سنتور نشسته و شجریان با آن دستهایی که عادت دارند ضرب را نگه دارند و بهجای تأکیدهای کلامی باز و بسته شوند در گوشه دیگری نشسته است. مخاطبان دیر میفهمند تصنیف تمام شده. شب چنان در برشان گرفته که گویی خیال صبح شدن ندارد. و این جادوست، اگر جادویی برای موسیقی قائل باشیم. و وای از شجریان وقتی این بیت را به آواز میخواند:
غزال اگر به کمند اوفتد
عجب نبود
عجب فتادن مرد است
در کمند
غزال.
پرواز 707
عبدالرضا نعمتاللهی
شهریور 1374هواپیمایی که داشت از تهران به کیش میرفت دزدیده شد. سارق، یکی از مهمانداران هواپیما بود که میخواست به اروپا برود اما از یک فرودگاه نظامی در جنوب اسرائیل سر درآورد. مقامات اسرائیلی هواپیماربا را به ایران تحویل ندادند و سارق هم پناهنده اسرائیل شد. 6 سال بعد حبیبالله بهمنی بر اساس همین ماجرا فیلمی ساخت به نام پرواز 707. ابوالفضل پورعرب، علی نصیریان و آنا نعمتی بازیگران اصلی فیلم بودند. فیلم، نفروخت و خوب از آبدرنیامد. اما ماجرای پرواز 707 به اینجا ختم نشد. 11 سال بعد وزارت اطلاعات هواپیماربا را در مرز ترکیه دستگیر کرد و این آخرین باری بود که یک پروژه هواپیماربایی در ایران به سرانجام رسید.