داستانک
مراسم
مرد او را از زمانی که دختر خیلی کوچکی بود میشناخت. او زیباترین دختر دنیا بود و مرد عمیقا دوستش داشت. روزگاری او بت دختر بود. اما حالا مرد دیگری داشت دختر را از دست او میگرفت. چشمها برق زدند، مرد با ملایمت گونههای دختر را بوسید، لبخند زد و دست او را به دست داماد داد.
مارک ترنر
RITES OF PASSAGE
He d known her since she was very young. She was the most beautiful girl in the world , and he loved her deeply.
At one time he had been her idol. Now he was losing her to another man.
Eyes glistening , he kissed her cheek softly , then smiled as he gave her away to the groom.
MARK TURNER
داستانهای 55 کلمهای، استیو ماس، ترجمه: گیتا گرکانی