محمد حسنیسعدی/دانشآموخته جامعهشناسی
اول مهر سؤال متداول از بچهها این است که در آینده دوست دارید چه کاره شوید؟ ما که در زمان جنگ مدرسه میرفتیم آرزویمان خلبان شدن بود. بچههای دیگر هم برخی شغل پدرانشان را دوست داشتند ادامه بدهند و همه جور شغلی از نجار و آهنگر و معلم را میتوانستید از زبان بچهها بهعنوان هدف آینده زندگیشان بشنوید. اما این روزها چه شده که پاسخ اکثر بچهها دکتر و مهندس شده است. چرا به بچههایمان میآموزیم رستگاریشان در گرو تحصیلات عالی و رفتن به دانشگاه است. شاید خیلی از ماها تعمیرکار ماهر اتومبیل یا لولهکش باتجربه و ماهری را که بدون آنها زندگیمان ممکن نیست بهعنوان آینه عبرت به بچههایمان معرفی کردیم و ناخودآگاه به آنان گفتیم اگر درس نخوانید به سرنوشت تلخ آنان دچار میشوید.
درحالیکه بسیاری از مشاغل فنی و تخصصی و تکنیسینها که اصطلاحا به آنها یقه آبیها گفته میشود نیاز جامعهمان هستند و کمبود آنان را احساس میکنیم و با وجود درآمد بالای این مشاغل تنها بهدلیل سختی آن را جزو مشاغل پایین از نظر منزلت اجتماعی تلقی کردهایم و نتیجه، آن شده است که مثلا یک کارمند دونپایه اصطلاحا یقه سفید را که هیچ هنر و تخصصی نداشته و تنها با حضور فیزیکی خود حقوق مختصر ثابتی دریافت میکند را برتر از کسی میدانیم که با تخصص و تجربه خود میتواند اتومبیل ما را بهراحتی تعمیر و از عرق جبین خود درآمد کسب کند.
متأسفانه رسانهها نیز با نمایش زندگی یقه آبیها در بدترین شکل و ترسیم غیرواقعبینانه تصویر زندگی یقه سفیدها، به این نگرش جامعه دامن زدهاند. بهنظرم یکی از مشکلات آینده بازار کار ما کمبود نیروی متخصص فنی و تکنیسین خواهد بود. مدارس فنی و حرفهای و کار و دانش و دانشکدههای فنی که برای تربیت نیروهای ماهر با مدرک کاردانی تأسیس شده بودند نیز کارایی خود را از دست دادهاند و فارغالتحصیلان آنها هم به سمت کسب مدارک بالاتر سوق داده میشوند. گذشته از اینکه سیاستگذاری جدی آموزش و پرورش در این حوزه ضروری مینماید شاید فرهنگسازی در سطح خانوادهها و از طریق رسانهها بتواند به ارتقای منزلت و پرستیژ یقه آبیها کمک کند و نگرشها را تغییر دهد.
بچههایمان نباید فقط دکتر و مهندس شوند
در همینه زمینه :