افسانههای شرقی
روایتی از سابقه مهاجرت موقت کارگران ایرانی به کشورهای خارجی
محمد عدلی
ریخت و قیافهاش عموما نامرتب بود. موهایش درهم و دستهایش در بیشتر اوقات با خاک همزیستی داشت. دمپایی پلاستیکی نیمهپارهای میپوشید و چون شلوارش کوتاه بود پاهایش تا چند سانت بالای مچ لخت میماند. آن زمان هنوز محله، آباد نشده بود. در ردیف خانههای کوچه، یک در میان خرابه بود و خانههای نیمهساز. پای بچهها، بیشتر از فرش و موکت خانه با خاک و آسفالت آشنا بود. حامد هم بیشتر اوقات، زمین خاکی خرابه کنار خانهشان را برای بازی انتخاب میکرد. زیاد حرف نمیزد و گوشهگیر بود. در دنیای کودکی به جمع بچههای شلوغ و بازیگوشها راه نداشت. بزرگترها که اصلا او را بهحساب نمیآوردند.
تابستان که تمام شد و روزهای مدرسه آمد، چند نفر از همکلاسیهای حامد در زمین فوتبال سرکوچه گعده گرفتند و ماجرایی را با آبوتاب تعریف کردند. میگفتند وقتی معلم در روز اول مدرسه از بچهها خواسته شغل پدرشان را بگویند، حامد گفته پدرش خارج است و آنجا کار میکند. از آن روز به بعد نگاهها به حامد تغییر کرد. بچهها بیشتر او را تحویل میگرفتند. در دهه70، ذهن بچههای دبستانی فراتر از مرزهای محله را نمیشناخت. آنچه از خارج به گوشها رسیده بود، شبیه افسانههایی بود که در رؤیاها جا دارد. تقریبا همه بچههای محل پدرشان کارمند دولت بود و به همین واسطه در یک منطقه زندگی میکردند. یکی از همان کارمندها، کار دولتی را رها کرده بود و برای کار به خارج رفته بود. جایگاه این کار در دنیای کوچک بچه محلها شبیه این بود که یک بازیکن فوتبال به باشگاهی خارجی ترانسفر شده است. حالا همان لباسهای خاکی دیگر روی تن حامد رنگ دیگری گرفته بود. بچهها در گوش هم پچپچ میکردند، بولیز حامد که چند حرف انگلیسی روی آن است از خارج آمده و با آنچه از برادر بزرگتر برای ما به ارث رسیده متفاوت است. فقط نمیشد روی دمپایی پارهاش برچسب خارجی زد؛ همه محل از آن دمپاییهای پلاستیکی که بعد از اتمام عمرش با آن جوجه رنگی میدادند، داشتند.
مثل مرد آفتابی
چند نفر از بچهها که به حامد نزدیک شده بودند، میگفتند که پدرش در ژاپن کار میکند. بعدها چند نفر دیگر را میشد در میان اطرافیان پیدا کرد که برای کار به ژاپن رفتهاند. میگفتند که پول آنها ارزش دارد و با دستمزدی که آنجا میدهند در ایران میتوان خیلی کارها کرد. یعنی برخلاف کارمندان ایرانی به غیر از هزینه ماهانه، میتوان از دستمزد ژاپنیها، پسانداز خوبی کرد تا بعد از چند سال کارگری به دوران سختی و دوری از خانواده پایان داد و با آن پسانداز در ایران کاسبی راه انداخت.
دیگر موضوع کمی سادهتر شده بود و چندان هم باکلاس جلوه نمیکرد. هر کدام از بچهها از پدر و مادر خود شنیده بودند که آنها در ژاپن کارگری میکنند و روزگار سختی دارند. سال1374فیلم
«مرد آفتابی» ساخته شد تا کارگرهای ایرانی در ژاپن با کاراکتر اکبر عبدی و حمید جبلی تصویر شود. حکایت مرده سوزاندن ایرانیها در ژاپن بعد از آن فیلم بر سر زبانها افتاد. معلوم نیست چند درصد از کارگران صادراتی به ژاپن به چنین کارهایی دست میزدند اما اختلاف ارزش پول و نیاز ژاپن به نیروی کار ساده، برای چند سال مهاجرت کارگران ایرانی به سرزمین شرقیها را رقم زد.
سوغات ژاپن
پدر حامد بعد از چند سال برگشت. در محل پیچیده بود که پولها را از ژاپن میفرستاده تا برادرش آن را کنار بگذارد اما حالا که برگشته از همه آن پول خبری نیست چرا که برادرش بخشی از آن را با سرمایهگذاری اشتباه به باد داده است. با این حال آنقدر پول برایش مانده بود که خانه کلنگیشان را بکوبد و بسازد. اواخر دهه70 در محله مد شده بود که خانههای کلنگی را میدادند به بساز و بفروشها تا بسازند و چند واحد آپارتمانی برایشان بماند. اپیدمی آپارتمانسازی که به راه افتاد همه به جای یک خانه مستقل، 4واحد 60متری داشتند. پدر حامد خودش کار ساخت خانهشان را دست گرفت. فقط او در محل به بساز و بفروش نیاز نداشت. 2واحد را پیشفروش کرد و گذاشت روی پول ژاپنیها و 4طبقه را بالا برد. از 8 واحد ساخته شده، 6واحد برایش ماند تا ثمره کارگری در ژاپن را به هممحلیها نشان دهد. بعد از آن هم خودش شد بساز و بفروش و با چند نفر از صاحب کلنگیهای محل شریک شد. بعدها در محل پیچید که حامد معتاد شده و چند نفر جمع شدند تا او را به کمپ ببرند. دیگر محلهشان را عوض کردهاند و کسی از آنها خبر ندارد.
مقصدهای جدید
از یک جایی به بعد با تغییر نرخ ارزها و جابهجایی معادلات اقتصادی در ایران و ژاپن، دیگر خبری از اعزام نیروی کار به سرزمین چشمتنگها نبود. نام کشور دیگری هم به آن اندازه بر سر زبانها نیفتاد. ایران خودش به میزبان کارگران ساده از همسایه شرقی تبدیل شد؛ کارگرانی که برای کارهای سخت و بدون مهارت میآیند تا با پول ایران برای خود سرمایه یا هزینه زندگی خانوادهشان را تأمین کنند. در این شرایط ایران هم طرح اعزام نیروی کار به خارج را بیشتر در بخش کارگران با مهارت دنبال کرد. پس از اجرای برجام، تفاهمنامههای زیادی میان وزارت کار با کشورهای خارجی برای اعزام نیروی کار به امضا رسید تا کشورهای هدف سهم کوچکی در اشتغالزایی برای ایرانیان داشته باشند. آگهیهای اینترنتی زیادی برای اعزام نیروی کار به ایرلند، عمان و قطر وجود دارد که از نیاز این کشورها به کارگران ماهر در زمینههای مختلف ناشی میشود. برای این انتقال، ترتیبات رسمی و قانونی طراحی شده و با آنچه در دهه70 در مورد مهاجرت کاری به ژاپن سابقه داشت، متفاوت است.
مدیرکل دفتر هدایت نیروی کار و کاریابیهای وزارت کار معتقد است: امروز دیگر دهه۶۰ نیست که بتوانیم نیروی کار ساده به خارج کشور اعزام کنیم؛ بنابراین باید در بخش فارغالتحصیلان دانشگاهی کار شود. محمد اکبرنیا میگوید: «کشورهای خارجی متمایل و متقاضی استفاده از نیروهای متخصص ایرانی هستند. باید به سمت اعزام نیروی کار ماهر، متخصص و تحصیلکرده بهصورت انبوه حرکت کنیم».
در سال 95اعلام شد که 11هزار نیروی کار ایرانی به خارج فرستاده شدهاند. قرار بود روند اعزام نیروی کار به خارج با گسترش روابط اقتصادی ایران با جهان، تقویت شود اما بهنظر میرسد این موضوع نیز بهدلیل اعمال تحریمهای جدید علیه ایران با چالش مواجه شود.