
میگفت از قافله شهادت جا ماندهام
شهید محمدعلیحسینی از رزمندگان دوران دفاعمقدس بود

سیده کلثوم موسوی| خبرنگار
علاقه ویژهای به کودکان داشت. در روزهای خاص اعضای کوچک خانواده را غافلگیر میکرد تا دلشان را شاد کند و خنده بر لب اهل خانه بیاورد. 8 سال دفاعمقدس را در جبهههای جنگ حضور داشت و هر زمان از قاب تلویزیون صحنههای آن دوران را میدید با حسرت آه میکشید و میگفت رفقا رفتند و من از قافله جا ماندهام. سرانجام محمدعلیحسینی ۶۳ساله، ساکن محله پیروزی، در حمله موشکی 25خرداد 1404به آرزوی دیرینهاش رسید و نامش در شمار شهیدان جاودانه شد. با پسر و همسر شهید گفتوگو کردهایم.
حسرت شهادت
محسن علیحسینی، پسر شهید، از روزهای کودکی و نوجوانیاش آغاز میکند، از دوستیها و رفاقتی که با پدر داشتهاند: «هر وقت در زندگی به مشکلی برمیخوردم، راهنمایی میکرد تا از آن عبور کنم. این رفاقت پدر که از بچگی ما را بهخود نزدیک کرده بود باعث میشد تا پیش هرکسی درباره مسائل شخصیمان صحبت نکنیم. پدر مثل کوه پشتمان بود.» محسن از آخرین دیدار و لحظه تلخ شنیدن خبر رفتن پدر برایمان تعریف میکند:«روز عید غدیر خانه اقوام مهمان و کنار پدر بودم. مثل همیشه با همه معاشرت داشت و پر از انرژی بود. نمیدانستم آن شب آخرین دیدارمان خواهد بود. خبر شهادت پدر را هم تلفنی از یکی از دوستانش شنیدم. باورم نمیشد. درست 3 روز قبل، وقتی مستندی درباره شهدای دفاعمقدس تماشا میکرد، سری تکان داد و گفت سن ما به ۶۳ رسید، اما هنوز شهید نشدهایم.»
همیشه کمکم بود
فاطمه احمدی، همسر شهید، از سالهای زندگی مشترکشان میگوید؛«مسئولیتپذیری برایش اولویت داشت. اگر جایی با کسی قرار میگذاشت طوری زمان را تنظیم میکرد که به موقع سر قرار برسد. نسبت به تنظیم و برنامهریزی کارها تعهد خاصی داشت. به بچههای فامیل و نوهها که میرسید با آنها بازی میکرد و همیشه برایشان وقت میگذاشت. در کارهای خانه کمک حال بود و هر زمان که مهمان میآمد در پذیرایی و مرتب کردن خانه بیمنت کمک میکرد. حجاب اهل خانه برایش در اولویت بود و همیشه به دخترها سفارش میکرد که با حیا و وقار در جامعه حضور داشته باشند. حتی در وصیتنامهاش هم به دختران سفارش کرده بود که حجابشان را رعایت کنند و فرزندان باتقوا تربیت کنند.» بانو فاطمه از دیگر اعتقادات شهید محمد چنین یاد میکند:«خیلی به نماز اول وقت اهمیت میداد و تا جایی که ممکن بود، نماز را در مسجد میخواند. با شوق فراوان در نمازجمعه شرکت میکرد. محرم که میشد لباس عزا به تن میکرد و برای خدمتگزاری به عزاداران پیشقدم بود و خلاصه هر خدمتی برای ارباب کربلا از دستش بر میآمد انجام میداد.»
کسب رزق حلال برایش مهم بود
محمدعلی حسینی مناسبتها را به یاد داشت و همیشه در هر مناسبتی همسرش و فرزندانش را غافلگیر میکرد. احمدی از خلقیات همسر شهیدش با افتخار چنین میگوید: «تولدها، سالگرد ازدواج و روز زن یا روز دختر را با پیام یا هدیه کوچکی تبریک میگفت. همیشه غافلگیرمان میکرد. خیلی وقتها با بچهها هماهنگ میکرد تا من را غافلگیر کنند. وقتی در آشپزخانه مشغول آشپزی بودم، دستی به شانهام میزد و میگفت خانم! مرا هم دعا کن! همین لحظات ساده، بزرگترین خاطرات زندگیمان است.» او شهادت همسرش را نعمتی الهی میداند؛«همیشه دنبال کار خیر و رزق حلال بود. اگر کسی نیاز مالی داشت و محمد متوجه میشد هرکاری میتوانست انجام میداد تا مشکلش حل شود.همیشه میگفت اگر دست بنده خدایی را بگیری و گره از مشکلش باز کنی خدا هم گره از مشکلات تو باز میکند. همین رزق حلال و نیت پاکش عاقبتبهخیری را برایش رقم زد. شهادت عزتی بود که خدا نصیبش کرد.خدا با شهادت همسرم به ما آبرو بخشید و ما سربلند شدیم.»