
صداهایی که نشانه بیمبالاتی است

عیسی محمدی
گاهی وقتها که احساس خستگی میکنم، توی بیآرتی یا مترو نیمچرتی میزنم. در نوع خودش چرتهای جالبی است و حسابی آدم را بازسازی میکند. البته فقط یک مشکل کوچکی در این میان وجود دارد؛ سر و صداهایی که نمیگذارند آدمی کمی چشمهایش را هم بگذارد و به قول این روانشناسها، «ریلکس» کند. شاید بگویید که این چه حرفی است دیگر، سر و صداها هست و نمیشود آن را کاری کرد. حق هم با شماست؛ از صدای خیابان گرفته تا صدای موتور بیآرتی و فن مترو و... مواردی هستند که ما نمیتوانیم برای آن کاری کنیم. اما بعضی صداها وجود دارند که میتوانند وجود نداشته باشند و زیادی هم روی اعصاب هستند؛ مخصوصا صدای موبایل شهروندان. طرف میخواهد یک آهنگ گوش کند، ما هم ناچاریم که با سلیقه او همراهی کنیم تا به پایان برسد. تازه وقتی که به پایان رسید، دوباره آهنگ بعدی. یک نفر میخواهد کلیپی در اینستا تماشا کند، ما هم باید در جریان آن قرار بگیریم. یک نفر میخواهد از کسی غیبت کند، ما هم باید حرفهایش را بشنویم. حالا موارد منشوری را که دیگر فاکتور میگیرم...
حالا بعضیها نیمچه خجالتی میکشند و با صدای کم موبایلبازی میکنند؛ اما برخی دیگر هستند که صدا را تا آخر زیاد میکنند و صدای کلیپ و آهنگ، کل واگن و اتوبوس را برمیدارد. گاهی با تداخل صداها هم روبهرو هستیم؛ یعنی همزمان چند نفر باهم دارند موبایلبازی میکنند و صداها در هم مخلوط میشود.
مسئله در یکی، دوتا کلیپ، آهنگ و مکالمه هم نیست، غالبا دنبالهدار است. متأسفانه در این فقره، با شهروندانی روبهرو هستیم که به آداب معاشرت شهری چندان واقف نیستند؛ اینکه دیگران حق دارند که آرامش داشته باشند و آنها حق بههم زدن این آرامش را ندارند. از سوی دیگر، فناوری هم به این منظور هدفون و... را درنظر گرفته؛ اما کسی توجهی به این موارد ندارد و ترجیح میدهند که دیگرآزاری کنند. نکته تلخ قضیه این است که گاهیآدم برخی رانندهها را هم میبیند که همینطورتماسها را پشت سر هم ردیف کردهاند و دارند کارهایی را مدیریت میکنند؛ درحالیکه سرگرم رانندگی در خیابانهای تهران و سوار و پیادهکردن مسافر هم هستند. هیچ وقت با خودم نتوانستم این قضیه را درک کنم که چرا در مواردی به سادگی، مردم رعایت حال هم را نمیکنند و چطور انتظار دارند وقتی که در چنین مواردی رعایت نمیکنند، در موارد بزرگتر و جدیتر، بتوانند رعایت کنند؟