
مرور خاطرات امدادگر پیشکسوت هلالاحمر از روزهای موشكباران تهران در جنگ 8ساله
نجات معجزهآسای يك کودک از زیر آوار

شهریار مزیدآبادی، امدادگر پیشکسوت جمعیت هلالاحمر، خاطرات بسیاری از روزهای موشکباران تهران در اسفندماه سال۶۶ دارد؛ روزهایی که مردم تهران آماده استقبال از سال نو بودند. خودش میگوید: «هنوز نمیدانستیم این چیزی که وسط تهران زدهاند و قدرت تخریبش از بمب هم بیشتر است، چیست. تا اینکه تیمهای تخریب نیروی هوایی رسیدند و از بقایای بهجا مانده متوجه شدند که متأسفانه تهران را با موشک زدهاند.»
مزیدآبادی آن روز را با جزئیات به یاد میآورد: «خاطرات کمرنگ و محو شدهاند اما یکی از آنها بهقدری شیرین است که گوشه ذهنم مانده است. روز ۲۶ اسفند ماه و چهارشنبه آخر سال بود که موشک به یکی از کوچههای بنبست خیابان نظامآباد به نام کوچه امیرشرفی خورده و چندین ساختمان را خراب کرده بود؛ بهطوری که اصلا محدوده خانهها و کوچه پیدا نبود. مشغول جستوجو در جایی بودیم که احتمال میدادیم خانه است. پیکر یک پیرمرد را از زیر آوار پیدا کردیم. کنار پیکر پیرمرد یک پشتی ترکمن قرمز بود. پشتی را که برداشتیم یک زن جوان را که بعدها فهمیدیم دختر پیرمرد است زنده و تقریبا سالم بیرون آوردیم.»
چند ساعت جستوجو کردیم و از اینکه فرد دیگری را از زیر آوار پیدا کنیم کاملا ناامید شده بودیم و داشتیم خانه را ترک میکردیم که لودر کار آواربرداری را شروع کند که در آن شلوغی صدای ضعیفی شبیه ناله شنیدم. با احتیاط آوار را کنار زدیم و دیدیم یک بچه زیر آوار مانده و یک تکه چوب که روی صورتش قرار گرفته مانع از ریختن آوار بر سرش شده است. وقتی بچه را بیرون آوردیم، سر و صورتش از تکههای سنگ و شیشه که در صورتش فرو رفته بود خونی بود. درحالیکه از شدت جراحات بچه خبر نداشتیم و نمیدانستیم زنده میماند یا نه، فوری خاک دهانش را خالی کرده و با آمبولانس به بیمارستان فرستادیم.»