• یکشنبه 22 تیر 1404
  • الأحَد 17 محرم 1447
  • 2025 Jul 13
سه شنبه 17 تیر 1404
کد مطلب : 258589
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/jqRWR
+
-

راهزن جاده‌ها تصور می‌کرد قاتل است

راهزن جاده‌ها تصور می‌کرد قاتل است

راهزن جاده‌ها وقتی پشت ترافیک گرفتار شد، به‌خاطر بوق ممتد راننده‌ای عصبانی شد و با اسلحه به او شلیک کرد و وی را تا یک‌قدمی مرگ برد.‌به گزارش همشهری‌، فروردین امسال حادثه هولناکی در شهرستان بهارستان در غرب تهران رخ داد. آن روز رانندگانی که پشت چراغ قرمز بودند، 2راننده را دیدند که بر سر بوق زدن با هم دعوایشان شد و کمی بعد یکی از آنها به روی دیگری اسلحه کشید و گلوله‌ای‌ شلیک کرد و با تهدید شاهدان پا به فرار گذاشت. راننده زخمی که گلوله به گردن او اصابت کرده بود به بیمارستان انتقال یافت و درحالی‌که امیدی به زنده ماندنش نبود، با تلاش پزشکان از مرگ نجات یافت. با این حال یک دست و پای او فلج شد و دیگر قادر نبود آنها را تکان دهد. از سوی دیگر تلاش برای شناسایی و دستگیری عامل این تیراندازی هولناک ادامه داشت تا اینکه با بررسی دوربین‌های مداربسته، هویت وی شناسایی شد. او مجرمی سابقه‌دار بود که چند روز پیش در مخفیگاهش در تهران به دام پلیس افتاد و دستگیر شد. متهم در بازجویی‌ها به جرم خود اقرار کرد و تحقیقات از او ادامه دارد.

گفت و گو
سرقت خانوادگی

میلاد سال‌ها قبل عضو یک باند راهزنی بود که از سوی پلیس دستگیر شد و تا مدت‌ها زندانی بود. او مدعی است که تا پیش از دستگیری تصور می‌کرده شاکی کشته شده است.
‌شاکی را می‌شناختی؟
نه اصلا. اما آن روز به‌شدت عصبی‌ام کرد. پشت ترافیک بودیم و او مدام بوق می‌زد. اصلا جایی برای حرکت نبود اما او دستش را روی بوق گذاشته بود. کلافه شده بودم. در یک لحظه خون به مغزم نرسید و اسلحه‌ای را که داخل داشبوردم بود برداشتم و به طرفش رفتم و به او شلیک کردم. در تمام این مدت تصور می‌کردم که قاتلم و برای همین با هویت جعلی و تغییر چهره زندگی می‌کردم.
‌چرا با خودت اسلحه حمل می‌کردی؟
چون یک سارق حرفه‌ای بودم. سال 97به همراه برادر، پدرم و چند نفر دیگر، باند راهزنی تشکیل دادیم. نصف شب‌ها در جاده‌های اطراف تهران جلوی کامیون‌ها را می‌گرفتیم و با تهدید اسلحه دست و پای راننده را می‌بستیم و بار کامیون را سرقت می‌کردیم. در آن زمان، محموله فرش‌های نفیس، یکی از بزرگ‌ترین سرقت‌هایمان بود که کلی سر و صدا کرد و در نهایت دستگیر شدیم و افتادم زندان.
اما زندان درس عبرت نشد. درست است؟
راستش دیگر مثل قبل حرفه‌ای سرقت نمی‌کردم؛ چون همه اعضای خانواده‌ام زندان هستند و من فقط آزاد شده بودم. دله‌دزدی می‌کردم و اسلحه را بیشتر به‌خاطر حفظ جانم با خودم حمل می‌کردم که این اتفاق افتاد و دوباره دستگیر شدم.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید