مرد مجسمهای در آرزوی جهانیشدن
کیا بوبانی میتواند 4تا 6ساعت بدون پلکزدن بر یک نقطه متمرکز شود
فاطمه عسگرینیا- روزنامه نگار
4ساعت تمام زل میزند به نقطهای: نه پلک میزند و نه تکان میخورد. اراده کند و جایی بنشیند میتواند این زمان را تا 6ساعت هم افزایش دهد. کیا بوبانی که حالا همه در فضای مجازی او را به نام مرد مجسمهای میشناسند 36ساله است و یکی از بزرگترین آرزوهایش جهانیشدن استعدادش است که دارد؛ مردی که این روزها هرکس موفق شود او را بخنداند میتواند 4میلیون تومان ناقابل به جیب بزند، اما حقیقت این است که تا به حال احدی موفق به این کار نشده است! با اینکه خنداندن کیا بوبانی امروز به کابوس خیلیها که او را میشناسند تبدیل شده و آنها از هر ترفندی برای این کار استفاده کردهاند و موفق نشدهاند، ولی او بسیار خوشرو و خوشخنده است؛ به شرطی که به قول خودش در قالب مرد مجسمهای فرونرفته باشد: «خیلیها گمان میکنند که من اصلا در حالت عادی هم نمیخندم، اما واقعیت اینطور نیست و اتفاقا آدم خوشخندهای هستم، اما از آنجا که در کارم بسیار جدیام کمتر کسی موفق به دیدن خندههای من شده است.»
از 15سالگی دنبال آرزوهایم بودم
نهتنها خنداندن کیا کار سختی است؛ حتی گریاندن او هم کار سخت و دشواری است که خیلی از بازیگران تئاتر و سینما سعی کردهاند موفق به انجامش شوند اما تیرشان به سنگ خورده است: «من از کودکی عاشق بازیگری بودم و همیشه دوست داشتم در این عرصه برای خودم چهره شناختهشدهای شوم. بهخاطر همین از 15سالگی بهصورت جدی دنبال آرزویم رفتم. برای اینکه به هدفم نزدیکتر شوم ابتدا یک دوره آموزشی را در رشت گذراندم و بعد هم برای تکمیل آموزههایم به تهران رفتم. »
پدرش نظامی بوده و معتقد است قدرت تمرکزش را از پدرش به ارث برده است: «پدرم مردی منضبط و قانونمدار بود که قدرت تمرکز بالایی داشت؛ اگرچه نظامی بود و به واسطه شغل اولش قوانین خاص خودش را در زندگی داشت، اما در شغل و حرفه دومی که دنبال میکرد، بسیار روشنفکر و دقیق بود؛ بهخاطر همین مسئله بود که تمام خواهر و برادرهای من آزادانه دنبال علایق هنریشان رفتند و حالا هرکدام در کنار تحصیلات و شغل ثابتی که دارند رشتههای هنری مورد علاقهشان را هم دنبال میکنند.
نقش مرده را خوب بازی میکنم
خاطرههای زیادی از زندگی مجسمهای خود دارد: «در یک فیلم قرار شد نقش مرده را بازی کنم. کارگردان خیلی نگران نتیجه کار بود، اما من قول دادم که این نقش را به بهترین نحو ممکن اجرا کنم. فیلمبرداری انجام شد و کات دادند. عوامل فیلم میگفتند بلند شو کار تمام شد، اما من برای دقایقی طولانی از جایم تکان نخوردم. همه عوامل فیلم نگران شده بودند و فکر میکردند که واقعا مردهام و من با خونسردی تمام به نقشم ادامه دادم تا اینکه یک پارچ آب سرد روی سرم خالی کردند و بعد از شوکی که به من وارد شد، از جایم بلند شدم و همه متحیر مانده بودند.»
عشق او به نقش مرد مجسمهای آن هم با تنپوش محلی آنقدر زیاد است که تمام سختیهای این کار را به جان میخرد: «لباسهای محلیای که تن میکنم و حالا جزئی از برند من شده است، از جنس پشم است. این لباسها در فصل تابستان بسیار گرم است به حدی که گاهی احساس میکنم از تمام تنم آتش بیرون میزند، اما با وجود همه این شرایط سخت ساعتها نقش مرد مجسمهای را بیکم و کاست اجرا میکنم.»
به خاطر نقشم چاقو هم خوردم
آنقدر در ژستی که فرومیرود جدی است که گاه باورش از نگاه مردم سخت است؛ بهخاطر همین دست به کارهایی میزنند که باعث آزارش میشود یا حتی جانش را به خطر میاندازند: «در یکی از اجراهای رایگان و مردمی در میدان رشت جوانی با یک چاقو به سمتم حمله و مرا زخمی کرد. بعد که دلیل کارش را پرسیدم، گفت: میخواستم ببینم این مرد اصلا در بدنش خون دارد یا نه؟»
درحالیکه میخندد، ادامه میدهد: «خانمها معمولا نیشگون میگیرند و مردان با چسباندن صورتهایشان بهصورتم آن هم بهصورت رخ به رخ تلاش میکنند تمرکزم را بههم بزنند، اما من مقاومتر از این حرفها هستم.»