جهان خانم راست میگفت
محمدرضا نصیری-روزنامه نگار
وقتی بیرانوند قراردادش را با پرسپولیس یکطرفه فسخ کرد تا به استقلال برود، چند هوادار پرسپولیس حالشان بد شد و زیر سرُم رفتند. حتی شایعه شده بود که 2 هوادار سکته کرده و مردهاند. سر ازدواج رضا گلزار هم اخبار مشابه منتشر شده بود. واقعا چه مرگتان است؟ دنبال بهانه میگردید برای مردن؟ بهترین واکنش نسبت به این اتفاقات همان چیزهایی بود که پدر و مادرهایمان میگفتند وقتی داشتیم فوتبال تماشا میکردیم و حرص میخوردیم. پدر و مادرها میگفتند «پولش را کسی دیگر میگیرد، حرصش را تو میخوری؟» مادربزرگ میگفت: «به جای این کارها برو درس بخوان برای خودت ... بشوی.» توصیه شوهرعمه از همه مهمتر بود؛ میگفت: «چرا بیستودو نفر دنبال یک توپ میدوند؟ چرا به هر کسی یک توپ نمیدهند؟» بابا غر میزد که بهجای اینکه بروی کار کنی صنار سیشاهی پول دربیاوری، همهاش یا دنبال توپی یا دنبال اینکه چه بازیکنی به کدام تیم رفته یا فلان مربی کی را کجا گذاشته! تازه؛ دختر مورد علاقه و همسر آینده هم میگفت «یا من یا فوتبال!» جهان خانم، همسایه ته کوچه هم درست وسط فوتبال میآمد میپرسید «پیاز دارید؟» بعد در ادامه به مادر چغلی میکرد که پسر شما آشغالها را نمیگذارد سر کوچه و نایلون را سر بنبست ول میکند. البته این ربطی به بحث نداشت و فقط چون داشتیم آن دوران را یادآوری میکردیم، به ذهنمان خطور کرد و امیدوارم جهانخانم هرجا هست سالم باشد چون بهخاطر آن چغلیها و خودشیرینیها خیلی نفرینش میکردیم.
داشتیم میگفتیم؛ اگر آن توصیهها را جدی گرفته بودیم، الان درحالیکه پای تلویزیون در حال خوردن نان و ماست بودیم، حرص نمیخوردیم که بیرانوند به استقلال میرود یا میماند یا پول استراماچونی مفتخور که کارنکرده کلی پول از ما تیغید، چرا جور نشده. اگر نصیحت بزرگترها را آویزه گوشمان کرده بودیم، هفته پیش بهخاطر بیرانوند زیر سرُم نبودیم و یکماه پیشتر بهخاطر ازدواج رضا گلزار یا هفته آینده احتمالا برای قهر مهران رجبی از شبکه 3 و رفتنش به شبکه نسیم!
اصلا به ما چه گلزار ازدواج کرده یا هنوز دارد لایو میگیرد! به ما چه مربوط بیرانوند چهقدر قرارداد بسته یا پیراهنش را میخواسته چه رنگی کند! به ما چه دکتر خانلری که پسفردا قرار است برویم مطبش برای پر کردن دندان، روزی چهقدر درمیآورد! ما بهشخصه همیشه میخواستیم دیگر کاری به این کارها نداشته باشیم و سرمان توی لاک خودمان باشد ولی چون لاک خودمان کوچک است، مجبوریم سرمان را بکنیم داخل لاک دیگران.