
پای صحبت همسر جانباز قطع نخاعی
صبر را تو اینجا اعتبار بخشیدی!

حامد یزدانی- روزنامهنگار
چند بهار زندگیات را بیهمسر و در فراق و انتظارش خزان کردی؟ بگو چطور بزرگ کردی بچههایی را که هر روز از تو بهانه بابا را میگرفتند؟ چرخاندن چرخهای این زندگی، بیهمسر برایت سخت نبود؟ دیدی که آخر انتظارت به سر رسید و پدر بچههایت از جنگ برگشت. دیدی قولی که به بچهها دادی عملی شد و بابا برگشت؟ اما چه برگشتنی! عزیزت، همسرت، پدر فرزندانت با تنی زخمی و پر از ترکش و تیر به خانه برگشت تا این بار، بهگونهای دیگر در آزمون الهی سنجیده شوی! حالا دیگر تو ماندهای و یک جسم معلول؛ 2پای بیحس، یک تن خسته و زخمی. تو ماندهای و یک چشم زلزده به صبر و شکیبایی تو. کلمات در برابر سالها رنج و سختی تو هیچ مفهومی ندارند.
رقیه سلیمانی، همسر جانباز سرهنگ اصغر آقایی است. او کمحرف و صبور است اما وقتی
مجری برنامه از دشواریهای زندگی با یک جانباز قطع نخاعی سؤال میکند، از رنجهای ناگفتهاش برای حاضران صحبت میکند. او درباره آشناییاش با آقایی میگوید: «حاجاصغر پسرداییام است. قبل از جنگ با او ازدواج کردم. او افسر نیروی زمینی ارتش بود و مدام به مأموریت میرفت. از اول جنگ تحمیلی تا آخرین روزها در جبهه بود و بهتنهایی با کمک خانواده همسرم 6فرزندمان را بزرگ کردم. روزهای آخر جنگ خبر آوردند که حاجاصغر در عملیات مرصاد مجروح شده است. وقتی همسرم با این وضعیت به خانه برگشت، از زندگی ناامید شدم. مادریکردن برای بچهها و پرستاری از او خیلی سخت بود و هست. اما به امید اینکه در ثواب رشادتهای این رزمندهها شریک باشم، با جان و دل به او خدمت میکنم. سالهای اول نگهداری، نظافت و جابهجایی حاجاصغر خیلی سخت بود و نمیتوانستم او را جابهجا کنم. کمکم عادت کردم و حالا با اینکه دچار دیسک کمر، زانو درد و عارضه قلبی شدهام اما باز هم خودم از او پرستاری میکنم چون با من از همه راحتتر است.»
مکث
جانباز اصغر آقایی: آرزو دارم از همسرم تقدیر شود
اصغر آقایی از برپایی مراسمی برای قدردانی از همسران جانبازان قطع نخاعی میگوید: «در مراسم مختلف ما را دعوت میکنند و هدایایی به رسم یادبود میدهند. من همه آنها را به مادر مهربان و همسر صبورم هدیه میکنم اما همیشه آرزو داشتم برنامهای فراهم شود تا از همسرم تقدیر شود. اگر من جای همسرم بودم و مجبور میشدم از یک جسم ناتوان و بیمار پرستاری کنم، بیشک نمیتوانستم و کم میآوردم. الحق که خداوند به این زنان، صبر و حوصله عجیب و زیادی داده است.»