مروری بر زندگی شهید محمد پورولی به روایت خواهرش
نخبهای که هفتمتیر شهید شد
مژگان مهرابی- روزنامهنگار
دانشجوی نمونه دانشکده غزالی بود؛ فردی کوشا در همه امور. دوستان و همکلاسیهایش همیشه به خستگیناپذیری او غبطه میخوردند. آنقدر به مسیری که میرفت اعتقاد داشت که هیچچیز نمیتوانست مانعش شود. شهید محمد پورولی نهتنها در دانشکده، که در خانه و محل کارش هم همینطور بود. روزهای پیش از انقلاب، در دانشکده، انجمن اسلامی ایجاد کرد با این هدف که پرده از ظلم و بیبندوباری رژیم پهلوی بردارد. موفق هم شد. کلامش توانسته بود تأثیر زیادی در همکلاسیهایش بگذارد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم که حزب جمهوریاسلامی شکل گرفت همه توانش را برای پرورش دینی دانشآموزان گذاشت. اصلا مسئول این کار بود. محمد پورولی سرانجام در شامگاه هفتم تیرماه سال1360 بر اثر انفجار در حزب جمهوری اسلامی به درجه شهادت رسید.
اول فروردین سال1335به دنیا آمد؛ در محله درخونگاه. شرایط مالی مرفهی نداشتند، حتی از قشر متوسط جامعه هم نبودند. خانوادهشان مستضعف بود اما از اعتقادات دینی بالایی برخوردار بودند. محمد بعد از پشت سر گذاشتن دوره ابتدایی به دبیرستان دارالفنون رفت. کوشا بودنش در درس باعث شده بود موردتوجه اولیای مدرسه قرار بگیرد. این دانشآموز نخبه در کنار تحصیل کار هم میکرد تا بتواند کمی از بار مخارج زندگی را از روی دوش پدر بردارد. در همان روزها پایش به مجالس دینی و مذهبی باز شد و نشست و برخاست کردن با طلبهها تحولی در او ایجاد کرد. مسئولیتپذیری محمد که حالا بیشتر از همیشه به چشم میآمد باعث شد او را بهعنوان مسئول کتابخانه حوزه علمیه حاج شیخ عبدالحسین در بازار پامنار انتخاب کنند.
سال54 محمد با شرکت در آزمون سراسری دانشگاه در رشته مدیریت بازرگانی قبول شد و همه همتش را برای تحصیل بهکار گرفت. او حضور در دانشگاه را موقعیت مناسبی دانست تا درباره بیکفایتی رژیم پهلوی صحبت کند و اگر هم کسی افکار منحرفی داشت با او بحث کرده و ایستادگی میکرد. محمد جوان حالا خود یکی از نیروهای مبارز شده و عضو انجمن اسلامی دانشگاه بود. او در مسجد قبا زیرنظر شهیدان مفتح و بهشتی فعالیتهای فرهنگی و انقلابی انجام میداد. جسارتش برای توزیع اعلامیههای امامخمینی(ره) در جایجای تهران زبانزد بود. چنان با ظرافت و زیرکی این کار را میکرد که کمتر کسی متوجه میشد او یک مبارز سیاسی است. خواهرش فاطمه تعریف میکند: «یک روز که مأموران شاهنشاهی به مسجد الزهرا(س) حملهور شدند و او را دستگیر کردند. بعد از بازجوییهای مکرر، او ماهرانه خود را به تغافل زده و میگوید من تازه از روستا آمدهام. جایی را برای خوابیدن نداشتم و میخواستم شب در مسجد بخوابم؛ او با زیرکی حتی ساواکیها را هم گمراه کرده بود.»
روزی که محمدعلی شهید شد
محمد پورولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی باز هم در حوزه فرهنگی فعالیت میکرد با تأسیس حزب جمهوری اسلامی و اهمیت فعالیتهای آن، به عضویت در این تشکل درآمد. هفتم تیرماه سال1360؛ محمد طبق برنامه هر هفته به دفتر حزب جمهوری رفته بود. ساعت از نیمهشب هم گذشته بود اما محمد هنوز به خانه نیامده بود. صبح شد و مادر چشمانتظار محمد. نگرانی مثل خوره به جانش افتاده بود. در این حین دخترش در را باز کرد و آمد. پریشان بود ولی به روی خود نیاورد. ساعت 7صبح خبر انفجار بمب در دفتر حزب جمهوری را از رادیو شنیده و حالا آمده بود که از محمد خبری بگیرد. مادر با دیدن او گفت محمد دیشب به خانه نیامده است. خواهر محمد دلداریاش داد که شاید کاری برایش پیش آمده و از تلفن عمومی به دفتر حزب تماس میگیرد. مردی پشت خط میگوید: «تا ظهر اسامی شهدا اعلام میشود.» و نام محمد هم در بین اسامی شهدای هفتم تیر است... .