جامعه دچار سردرگمی است
محمدباقر تاجالدین، استاد دانشگاه و عضو انجمن جامعهشناسان ایران
زمانی که جامعه دچار تغییر و تحول میشود، این تغییرات در بخشهای مختلف خودنمایی میکنند و زمینههای مختلفی را تحت و الشعاع قرار میدهند. در چنین وضعیتی است که عدهای تحت عنوان روانشناس، خودنمایی میکنند تا بهاصطلاح به مردم در این وضعیت کمک کنند.
جامعه هم که خسته از شرایط فعلی است و بهدنبال راهحلی برای رسیدن به خواسته و خروج از ابهاماتش است، با این افراد همراه و تبدیل به مخاطب آنها میشود. درست همانند آنچه در فضای مجازی در ارتباط با افرادی به نام روانشناس، اتفاق میافتد. این افراد دین و فرهنگ و علم و... را با هم مخلوط میکنند و خوراک غیرعلمی و موقتی را در اختیار مخاطبانشان قرار میدهند.
مخاطب سردرگم که از قبل هم تفاوت میان روانشناس، روانپزشک، مددکار و رواندرمانگر را نمیداند و اساسا نمیداند برای مشکلش به کدام مرجع باید مراجعه کند، پای حرفها و اطلاعات این افراد مینشیند. این افراد در فضای مجازی از وضعیت مردم سوءاستفاده میکنند.
شما تصور کنید فردی که از شهری دور به حاشیه تهران مهاجرت کرده است، چقدر سواد و آگاهی دارد که بتواند تشخیص دهد کدام مطلب علمی است و کدام مطلب غیرعلمی. یا باید به کجا مراجعه کند. به هر حال در فضای مجازی همهچیز در دسترس است. برای بررسی چنین وضعیتی یا رسیدن به راهحل درستتری، باید یک گام به عقب رفت. نظام آموزشی ما باید در این زمینه ورود پیدا میکرد.
باید سازمانهای مشاورهای و مددکاری در این وضعیت وارد میدان شوند و تنها هم روی شهرهای بزرگ متمرکز نباشند. باید به مردم آموزش داد که کدام مطلب علمی است و کدام غیرعلمی. در غیراینصورت، اطلاعات نادرست، عمق بیشتری به مشکلات مردم میدهد. رسانهها باید در این زمینه روشنگری کنند و افراد را به سمت گروهها و افراد رسمی و مورد تأیید سوق دهند.
باید به مردم آموزش داد که روانپزشک و روانشناس کیست، مددکار چه کاری انجام میدهد یا حتی جامعهشناس در چه بخشهایی میتواند به مردم کمک کند. نکته اینجاست که ما تنها در بخش روانشناسی با پدیده زرد بودن مواجه نیستیم، در همه علوم حتی در ادبیات هم با ادبیات زرد مواجهیم، اینها همه نشاندهنده بحرانهای اجتماعیاند. در شرایط بحرانی، وضعیت منطقی و پایدار نیست.
ناهنجاریها و مشکلات زیاد است، جامعه عجله دارد و خیلی سریع میخواهد به ثروت برسد و درآمد بالایی پیدا کند. ارزشهای قبلی مثل تحصیل در مقاطع بالا و دانشاندوزی دیگر ارزش به شمار نمیروند و افراد تنها بهدنبال مهارتآموزی هستند تا از طریق آن به درآمد بالاتر برسند. چرا که در نظام آموزشی مهارتی آموزش داده نشده است. حالا همسو با این نیازها، برخی به اسم روانشناس یا مربی (کوچ) با شناسایی این تقاضاها، وارد عمل شدهاند و با برگزاری دورههای مختلف، به ظاهر مخاطبانشان را به خواستههایشان میرسانند. درحالیکه طرح برخی از این مسائل علمی نیست و میتواند بحرانها را دامن بزند. بر این اساس، آموزش رسمی از مدارس ابتدایی گرفته تا بالاترین مقطع تحصیلی، وظیفه بسیار سنگینی دارند، اما درست همین بخش خلأهای زیادی دارد و نتوانسته آنها را پر کند.
در کنار آموزشهای رسمی، آموزشهای غیررسمی قرار میگیرد. شاید در این بخش متولیان ورود پیدا نکنند اما نویسندگان، روانشناسان، جامعهشناسان و... میتوانند در فضای مجازی با توجه به نیازهای روز افراد، به آنها اطلاعات درست و علمی بدهند. در این صورت است که میتوان تا حدودی از این وضعیت عبور کرد. مهمترین اقدامی که باید صورت بگیرد، در بخش فرهنگی است. بخش فرهنگی شامل مباحث روانشناختی و جامعهشناختی هم میشود. از این طریق است که میتوان ساحتهای درونی انسان ازجمله باورها، احساس، عواطف و هیجانها را بهطور منطقی و عقلانی رشد داد و در کنار آن به ابعاد بیرونی ماجرا توجه کرد و آنها را در قالب رفتار و گفتار نمایان کرد. همه اینها باید مطابق با شرایط روز و نیازهای جدید و مدرن، درنظر گرفته شود.