آبادان لِینِ 1
مقاومت مردمی در آبادان به روایت حاج سیدکریم حجازی
شهره کیانوش؛ روزنامهنگار
نام آبادان با نام مردمی گره خورده است که در 8سال جنگ تحمیلی در صف اول مبارزه با دشمن بعثی و دفاع از مرز ایران قرار داشتند. دفاع مردم آبادان از شهر آن هم با دستهای خالی و در روزهای ابتدای جنگ و بدون تجهیزات نظامی از حافظه تاریخی مردم ایران فراموش نخواهد شد. کتاب «آبادان لِینِ 1» روایتی از مقاومت مردمی آبادن است که به کوشش نعمتالله سلیمانیخواه جمعآوری شده است. در این کتاب که توسط نشر مرز و بوم در تابستان 1400منتشر شده صحبتهای حاج سیدکریم حجازی از روزهای مقاومت مردم آبادن را میخوانیم. در مقدمه این کتاب آمده است: «تلاش نویسنده در کتاب حاضرآن است که با دقت کلام و خاطرات آقای حاج سیدکریم حجازی بهعنوان بخشی از تاریخ مبارزاتی جزیره و مردم آبادان در طول پیروزی انقلاب اسلامی، در مبارزه با گروههای معاند سیاسی و در جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، پیشروی مخاطبان اندیشمند قرار گیرد و درس عبرتی برای ادامه ایستادگی و مقاومت در مقابل دشمنان این مرزوبوم باشند. حافظه تاریخی ملت ایران همواره سپاسگزار مردان و زنان ایثارگری بوده که توانستهاند در نوشتهها و در تاریخ شفایی بیانگر حماسهسازی مردم خوب و شریف ایرانزمین باشند.»
خلق حماسه ذوالفقاری
در یکی از بخشهای کتاب میتوانید مقاومت مردم آبادان برای جلوگیری از پیشروی دشمن و تصرف شهر را بخوانید:
یادم میآید زمانیکه عراقیها در روز 19مهر 1359با زدن پل روی رودخانه کارون توانستند وارد خیابانهای آبادان بشوند و جاده آبادان اهواز را بگیرند، وضعیت بسیار خطرناکی برای آبادان در حال رقم خوردن بود و اینجا بود که تعدادی از رزمندههای سپاه و بسیج آبادان و تعدادی از تکاوران نیروی دریایی در مقابل عراقیها ایستادگی کردند و در منطقه مارد و دارخوین با دشمن به زدوخورد پرداختند.
عراقیها در روز 19مهر بعد از عبور از کارون به قسمت شرقی رودخانه آمدند و جاده آبادان- اهواز را به تصرف خود درآوردند. این در حالی بود که هنوز هیچکدام از مردم، از تصرف جاده اطلاع نداشتند و عراقیها تعداد زیادی از مردم عادی را که در جاده تردد میکردند به اسارت گرفتند. بعد از درگیری با نیروهای مدافع شهر در منطقهای به اسم روستای مارد خودشان را آماده کردند و بهطرف ایستگاه هفت هجوم آوردند که از پل ایستگاه هفت وارد شهر شوند. در آنجا یکی از نیروهای مردمی شهر به اسم محمدرضا اختر کاوان که بین بچههای مذهبی انقلابی شهر به بهلول معروف بود و در ایستگاه هفت در حال دفاع بود همراه یکی دیگر از بچههای مدافع قرار شد اطلاعیهای به رادیو نفت ملی در منطقه بریم برساند. این اطلاعیه را آقای باتمانقلیچ فرماندار آبادان در ستاد پشتیبانی جنگ نوشته و بهدست محمدرضا اختر کاوان داده بود که به رادیو ببرد و در رادیو نفت ملی بخوانند تا مردم از خانههایشان بیرون بیایند و خود را برای دفاع از ایستگاه هفت آماده کنند. در همان منطقه ایستگاه هفت شهید اختر کاوان و دوستش چند تا کوکتل مولوتف بهطرف تانکها و نفربرهای عراقی پرتاب میکنند و در کمال تعجب مشاهده میکنند که تانکهای دشمن بلافاصله بههم برخورد کرده و با عجله عقبنشینی میکنند.
عراقیها بازهم به سمت جاده آبادان ماهشهر هجوم آوردند و با فشار زیادی که بر نیروهای کمتعداد مدافع شهر وارد کردند، توانستند این جاده را هم به تصرف خود دربیاورند. دشمن بعد از این بازهم تلاش کرد که آبادان را به محاصره دربیاورد. بنابراین بهطرف منطقه ذوالفقاری حرکت کرد و جاده خاکی که تنها راه تردد نیروها و مردم عادی شده بود را در تاریخ 26مهر اشغال کرد.
هدف عراقیها اینطور بود که در منطقه ذوالفقاری روی رودخانه بهمنشیر پل بزنند و نیروهای خود را به این سمت بیاورند. آنها حتی تا سر جاده خسرو آباد هم آمده بودند و برنامهشان این بود که جاده آبادان به خسروآباد را تصرف کرده و خود را به رودخانه اروند وصل کنند. اینطور دیگر کار آبادان تمام بود و همه مردم و رزمندههای داخل شهر محاصره میشدند و عراقیها از هر دو طرف یعنی هم از طرف عراق و هم از طرف بیابانهای بیرون از منطقه ذوالفقاری میتوانستند آبادان را به تصرف درآورند و مردم و مدافعان را قتلعام کنند و یک فاجعه بزرگ رقم بزنند ولی خدا را شکر مردم زود فهمیدند.
نخستین کسی که برای بچههای دادسرا خبر ورود عراقیها را برد آقای سیدی بود به نام سیدموسوی که شیشهبُر بود و آنجا مغازه و خانه داشت و با خانمش در آنجا زندگی میکرد. بچههای دادسرا ظاهرا هنوز باورشان نمیشد که عراقیها به این سرعت توانسته باشند به این دست آب بیایند، اما چند دقیقه بعد از این شخص دیگری به اسم دریاقلی سورانی که در آنجا اوراق فروشی داشت خودش را به دادسرا رسانده بود و با هیجان زیاد ماجرای آمدن عراقیها به منطقه نخلستانهای ذوالفقاری را خبر داده بود. یک نوجوان 13ساله به نام سالم بخشی که عرب بود و در منطقه مانده بود، با دریا قلی کار میکرد و با او خیلی الفت داشت. این نوجوان عرب که با نیروهای خودی همکاری میکرد هم دست به فداکاری و ایثار زد و خودش را بهبچههای مستقر در مسجد رساند و آنها را از ورود عراقیها مطمئن کرد. خدا را شکر مردم و رزمندههای حاضر در شهر توانستند عراقیها را با دادن تلفات زیاد به عقب و به آنطرف رودخانه بهمنشیر برانند.
کتاب آبادان لِینِ 1، حاوی خاطرات بسیاری است که با خواندن آن از ایثار، مقاومت و شجاعت مردم غیور آبادان در مقابل حمله دشمن مطلع خواهید شد. پایان کتاب حاوی تصاویری از رزمندگان، تلاش رزمندگان برای حمل پیکر شهدا و تقدیر از خانوادههای شهداست.