نگاهی به نقاشیها، عکسها و مجسمههای مترجمی که عاشق زندگی بود
یک عمر در جستوجوی رهایی احساس
محمدناصر احدی - روزنامهنگار
وقتی به یک عکس یا یک تابلوی نقاشی و یا یک مجسمه نگاه میکنید چه احساسی به شما دست میدهد؟ هیجان؟ شادی؟ اندوه؟ خشم؟ آسودگی؟ انزجار؟ استیصال؟ اشتیاق؟ اصلا بگذارید یک گام به عقب برگردیم و بپرسیم آیا در مواجهه با یک اثر هنری - فارغ از اینکه ادراک عاطفی شما چه کیفیتی دارد - احساس میکنید که تغییری در درک و دریافت حسی و عاطفی شما رخ داده و حال و احوالتان دگرگون شده است؟ شاید ترجیح میدهید از این هم به عقبتر برویم و بپرسیم چطور درمییابید که رودرروی یک اثر هنری قرار گرفتهاید؟ معیار شما برای اینکه شیئی را اثری هنری قلمداد کنید چیست؟ قاعدتا هر کس، بنا بر تجربه زیستهاش و آموزشهایی که از آن برخوردار بوده، پاسخ متفاوتی به این سؤال دارد؛ اما گفتهای از هربرت رید- منتقد و مورخ هنر مدرن- وجود دارد که هم سرراست و به دور از پیچیدگیهای تئوریپردازانه است و هم راهنمای خوبی برای درک این مسئلهاست که اثر هنری چه تغییری در انسان ایجاد میکند. رید در کتاب «معنی هنر» (ترجمه نجف دریابندری) مینویسد:«اثر هنری به یک معنی رها ساختن شخصیت انسان است. احساسات ما معمولا مهارشده و سرکوفتهاند. ما یک اثر هنری را مورد تامل قرار میدهیم و فورا احساس رهایی میکنیم. و نهتنها رهایی - سمپاتی خود نوعی رهایی احساس است - بلکه احساس قوت و شدت و تعالی هم میکنیم. فرق اساسی میان هنر و احساساتیگری در همینجاست. احساساتیگری هم نوعی رهایی احساس است؛ منتها رهایی همراه با ضعف و وارفتن عواطف. هنر هم رهایی احساس است، اما در عین حال قوت و استوار شدن نیز هست. هنر رعایت اقتصاد در بیان احساسات است؛ هنر عاطفهای است که صورت خوب از آن حاصل شود.» این مقدمه را آوردیم تا به اینجا برسیم که این رهایی احساس را - که با قوت و استوار شدن توأم است - میتوان در نقاشیها، مجسمهها و عکسهای مهدی سحابی بازشناخت.
عکسها: حامد خورشیدی
مهدی سحابی (۱۴ بهمن ۱۳۲۲ در قزوین - ۱۸ آبان ۱۳۸۸ در پاریس) که بیشتر با ترجمه کتابهایی همچون رمان ۸ جلدی «در جستوجوی زمان ازدسترفته» نوشته مارسل پروست یا «مرگ قسطی»، «دسته دلقکها» و «قصر به قصر» نوشته لویی فردیناند سلین یا «همه میمیرند» نوشته سیمون دوبووار یا «مکتب دیکتاتورها» و «خروج اضطراری» نوشته اینیاتسیو سیلونه یا «تربیت احساسات» گوستاو فلوبر و کلی کار دیگر شناخته میشود، سالها - پابهپای ترجمه - بر بوم رنگ زد، شاتر دوربین را فشرد و مصالح مختلف را برای خلق مجسمههایش بهکار برد. از آثار سحابی در زمان حیاتش چند نمایشگاه برگزار شده بود، اما اگر تا به حال کارهای هنری سحابی را ندیدهاید، نمایشگاه «مروری بر آثار سحابی» که از 12آبان در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار شده و تا 28آذر هم ادامه دارد، فرصتی است برای آشنایی با سحابی هنرمند. این نمایشگاه شامل دو بخش ادبی و هنری است که بخش ادبی آن مدخلی بر آثار مکتوب سحابی است و بخش هنری آن نقاشیها و عکسها و مجسمههای وی را در معرض دید بازدیدکنندگان قرار داده است. اگر اهل نمایشگاه رفتن نیستید یا چنانچه در تلاش بیامانی که گذران معاش میطلبد، فرصتی برای سر زدن به نمایشگاه ندارید، ما کوشیدهایم در این صفحه این فرصت را مهیا کنیم تا تجربه رهایی احساس را که با دیدن یک اثر هنری حاصل میشود برای شما به ارمغان بیاوریم. با دیدن این تصاویر پی میبرید که سحابی چقدر عاشق زندگی بوده و در همه آثارش در جستوجوی رهایی احساس حتی از میان ویرانی و خرابی بوده است.
در بخش ادبی نمایشگاه، بازدیدکنندگان با جلد آثار مکتوب سحابی مواجه میشوند. این جلدها برای یادآوری عناوین کتابهایی که از زیر قلم سحابی بیرون آمده بد نیست، اما در برخورد با آنها این پرسش پیش میآید که آویختن جلد این کتابها بر دیوار موزه هنرهای معاصر چه نسبتی با هنر سحابی دارد؟ دیدن این جلدها چه وجهی از هنر سحابی یا حتی توانایی ادبی او را عیان میسازد؟ در این بخش، چند برگه دستنویس سحابی نیز بر دیوارها نصب شده است. دیدن این دستنویسها شاید - مثلا - در موزه شخصی سحابی بجا باشد، اما آیا در موزه هنرهای معاصر هم درخور است و در تناسب با فضا قرار دارد؟ البته نباید از حق گذشت که دیدن خط خوش سحابی و مرغکانی که - احتمالا ناشی از قلمخوردگی هستند - در میان کلمهها و در لابهلای سطور کشیده، انضباط و تسلط و شوخطبعی سحابی را و نیز لذتش را از کاری که میکرده آشکار میکند.
«ماشینقراضهها» احتمالا محبوبترین نقاشیهای سحابی هستند که بیننده برای ارتباط با آنها به دردسر نمیافتد. این ماشینهای اسقاطی که عمرشان سررسیده و ازریختافتادهاند و دیگر چرخهایشان بر تن سیاه و سخته آسفالت جاده و خیابان ساییده نمیشود، حس ازهمپاشیدگی و انهدام و ویرانی را به ببیننده منتقل نمیکنند. نقاش، انهدام و زوال این خودروها را در نهایت رأفت و احترام بر بوم تصویر کرده است؛ گویی هنگام کشیدن این نقاشیها سوژه او شیئی بیجان نبوده، بلکه انسان سالخوردهای بوده که سحابی کوشیده در خطوط چهرهاش دقیق شود و از روزگار رفته او حکایتی بصری بهدست دهد.
حتی در این ماشینهای تکافتاده هم میتوان رد نگاه انسانی نقاش را گرفت و دید که او با عطوفت به این خودروهای اسقاطی نگاه میکند. این ماشینهای تنها به پرترههایی میمانند از آدمهایی که زندگی با آنها مهربان نبوده و گرد خستگی بر چهرهشان نشانده است. ماشینهای سحابی شخصیت انسانی دارند و تودهای آهن مچالهشده را تداعی نمیکنند. میشود درکشان کرد، برایشان دل سوزاند و به آنها احترام گذاشت.
وقتی به این نقاشی مینگرید، چه میبینید؟ دو کامیون بههم کوفته شده؟ آهن سرد و سخت لهشده و دریدهشده؟ دو جسم بیجان و بیروح که سبعیت و بیرحمی زندگی ماشینی را پیش چشم زنده میکنند؟ یا دو موجود خسته، اما مهربان که همچون دو رفیق یکی بر دیگری تکیه کرده و نامرادی زمانه را با اکسیر رفاقت تاب میآورند؟ یا شاید هم دو معشوق که سالیانی دراز در کنار هم زیستهاند و بالا و پایین زندگی را دیدهاند و حالا یکی سر بر شانه دیگری نهاده و به خاطرات مشترکشان میاندیشند؟ دلداری یا دلدادگی، رفاقت یا مهرورزی؛ هر چه هست، این صحنه یک تصادف نیست؛ برخوردی انسانی است در حق دو موجود غیرذیروح؛ نگاهی از سر ملاطفت است به صحنهای دلخراش. بیرون کشیدن زندگی از دل نیستی و نابودی و عدم.
ویژگی انسانی ماشینهای سحابی در نقاشیهایی که با چهره انسانی ترکیب شده، بیشتر مؤکد شده است. در این نقاشیها، با اینکه چهره و سر انسان با قسمت جلویی خودرو تلفیق شده، اما ماشین بر انسان چیره نشده و انسان را از انسانیتش تهی نکرده است. همچنین ماشینهای پازلی هم - در عین تکهتکه بودن - انسجام و یکپارچگی ماشین را تداعی میکنند. مضاف بر اینکه این ماشینهای پازلی یادآور هنر پاپآرت هستند و نقاشیهای چهارتکه مشهور این سبک را به یاد میآورند.
بخش هنری نمایشگاه با عکسهای سحابی آغاز میشود. عکسهای سحابی از انقلاب تا به حال دیده نشده بود و شاید کمتر کسی میدانست که سحابی در ایام انقلاب دوربین بهدست داشته و از وقایع آن روزها عکاسی میکرده است. در این نمایشگاه چند عکس از سحابی از روزهای انقلاب بر دیوار آویخته شده است. با اینکه تعداد این عکسها زیاد نیست اما مهارت و نگاه عکاسانه سحابی در این عکسها کاملا هویداست. واکر ایوانس- عکاس آمریکایی- معتقد بود که عکاس باید برخلاف نقاش نسبت به عنصر تصادف در عکسهایش خودآگاهی داشته باشد و این عنصر را در کارهایش بهکار گیرد. سحابی با دیدی تحسینبرانگیز موفق شده که لحظه را در قاب دوربینش به تصرف خود درآورد و تفسیری خاص از موقعیتی که رقم خوردنش در اختیار او نبوده، ارائه دهد.
در این عکس، امام خمینی(ره) در مرکز تصویر قرار دارد. در سمت چپ ایشان، شهید بهشتی ایستاده که دارد در گوش ایشان حرفی میزند، درحالیکه نگاهش بهسویی دیگر است. در سمت راست امام(ره)، فرزند ایشان، حجتالاسلام سیداحمد خمینی، ایستاده است. مهدی عراقی (از اعضای فدائیان اسلام) در کنار فرزند امام ایستاده است. در روبهروی آنها هاشم صباغیان، عضو ارشد نهضت آزادی دیده میشود. در گوشه سمت راست بالا، تقریبا نیمی از چهره آیتالله خلخالی دیده میشود.
سحابی هم مانند عکاسی مستند به واقعه چشم داشته و هم مانند عکاسی فرمگرا توجه به فرم را از نظر دور نکرده است. القای ایستایی یا پویایی در عکسهای انقلاب سحابی از طریق همین توجه به فرم (حجمهای هندسی یا خطوط) ممکن شده است.
در این دو عکس، جمعیت است که بهعنوان سوژهای منفرد توجه عکاس را بهخود جلب کرده است. در عکس سمت چپ، قاب چنان بسته شده که فشردگی جمعیت بهخوبی درک شود. در عکس سمت راست، در پسزمینه، برج آزادی دیده میشود. نگاه بیننده از روی خودروهای جلوی تصویر سُر میخورد و از روی توده مردم میگذرد و به برج آزادی میرسد.
پرترههای سحابی از اشخاص همزمان از دو عنصر طنز و رازآمیزی برخوردارند. پرتره او از خودش در مرکز تصویر و پرترههای ابراهیم حقیقی در طرفینش اگر حس طنازانه ندارد، از چه حسی سرشار است؟ یا آیا میتوان از رازآمیزی و ابهام موجود در پرتره شخصی که یکبار با رنگ قرمز و یکبار دیگر با رنگ سیاه کشیده شده گذشت؟
پرندگان سحابی تجربهای در کار با مصالح مختلف هستند. نوعی دیگری از آفرینش زندگی از دل اشیایی که به ظاهر با زندگی و جنبش و تپندگی قرابت ندارند. پرندههای سحابی مثل دیگر آثارش روح زندگی در رگ و پیشان جاری است. نغمهخواناند و هر لحظه ممکن است از سر دیوار بپرند روی شانه تماشاگری که به آنها مینگرد بنشینند. این پرندگان، در عین سادگی، سرشار از حسی خوشاند؛ حسی که به بیننده منتقل میشود و در خود شیء منجمد نشده است. هنر سحابی در خلق این پرندهها آفرینش ظرافت از دل زمختی است؛ جان بخشیدن به بیجانی است؛ رقم زدن رهایی احساس با قوت و شدت و تعالی است.