چرا نوستالژی حس خوبی است؟
نوستالژی، حس یا هیجان نیرومندی است که با اتفاقاتی که شباهتی به تجربیات گذشته شخص دارند بهوجود میآید. آهنگهای آشنا، بوها و دیگر چیزهایی که گذشته را به یاد میآورند احساسات نوستالژیک را تحریک میکنند.
نوستالژی اغلب با تحریکات حسی است که رها میشود، یعنی همان که مثلا بویی به مشاممان میخورد یا آهنگی میشنویم، که اولی حس بویایی است و دومی حس شنوایی. اما این احساسات گاهی با گفتوگوها هم میتوانند رها شوند، یا حتی با یادآوری خاطرات شخصی. گاهی هم با اتفاقات غیرمنتظره است که این رها شدن اتفاق میافتد و گاهی بعضی بدبختیها آن را در مغزمان رها میسازند و گاهی برای این، به نوستالژی متوسل میشویم که شاید در عالم بدبختیمان خود را اندکی خوشبخت احساس کنیم. نوستالژی، فعالیت چند ناحیه از مغز را افزایش میدهد که با افزایش جریان خون و سوختوساز آن نواحی مشخص میشود. یعنی وقتی احساس نوستالژی میکنیم چند ناحیه از مغز به فعالیت میافتند. افزایش جریان خون در هر جای مغز و افزایش فعالیت سوختوساز آن نشانه این است که آن ناحیه به فعالیت در آمده است و دارد وظیفه مخصوص خود را انجام میدهد. کسانی که آهنگی گوش میکنند که آنها را شدیدا دچار حس نوستالژیک میکند، شیار تحتانی از قسمت پیشانی مغز آنها و همچنین مخچه و قسمتی به نام اینسولای مغزشان فعالتر از زمانی است که آهنگ گوش میکنند اما حس نوستالژی در آنها ایجاد نمیشود. نکته جالبی هم اینجا وجود دارد. اشخاصی که از لحاظ شخصیتی افرادی حساس و عاطفی هستند و زود غمگین میشوند، تمایل بیشتری به نوستالژی دارند. اما این به آن معنا نیست که نوستالژی ربطی به افسردگی یا هر اختلال عاطفی دیگر دارد. بعضیها نه افسرده هستند و نه اختلال عاطفی دارند، اما چون حساس و عاطفی هستند بیشتر دچار نوستالژی میشوند. در یکی از مطالعات هم دیده شده که نوستالژی با انعطافپذیر بودن اشخاص بیارتباط نیست. هرکس انعطافپذیر باشد بیشتر دچار نوستالژی میشود. وقتی احساس نوستالژی میکنیم، قسمتهایی در مغز که به مراکز پاداش معروف هستند به فعالیت میافتند. یعنی همان سوخت وساز و جریان خونشان بالا میرود. اینکه گاهی حتی آهنگی میشنویم که قبلا آهنگ دلخواه ما نبوده، اما الان که آن را میشنویم احساس نوستالژی میکنیم، بهخاطر همین است. یعنی بهخاطر این است که مراکز پاداش فعال میشوند. این مراکز با هر چیزی فعال شوند حس خوشایندی به انسان دست میدهد. این هم که گاهی حتی مثلا آهنگهای معمولی میتوانند آن مراکز را فعال کنند و ما را دچار نوستالژی کنند ظاهرا بهخاطر این است که اینها متعلق به گذشتهای هستند که آن گذشته برای ما خوشایند است. از طریق به یاد آوردن آن گذشته است که آن مراکز را فعال میکنند. وقتی گذارت به تالار ورودی جایی میافتد که قبلا مدرسهات بوده یا با اتومبیل از جایی رد میشوی که قبلا در نزدیکی آنجا منزل داشتی، اینها مرکزهای پاداش مغز را تحریک میکنند و منجر به حس نوستالژی میشوند. این حسهای خوش در پاسخ آن چیزهایی ایجاد میشود که گذشته را به یاد ما میآورند، به شرطی که اتفاقاتی که در آن گذشته برایمان افتاده است اتفاقات مثبتی باشد، یا اگر هم مثبت نیست خنثی باشد. اگر آن تجربهها ناخوشایند و منفی باشند ایجاد نوستالژی نمیکنند. حس خوشی که با نوستالژی ایجاد میشود، میتواند شخص را در برابر یأسها و حتی اضطرابهایی که بعضی وضعیتها برایش ایجاد میکنند محافظت کند. وقتی نوستالژی بهعنوان یک استراتژی برای مقابله با وضعیتها بهکار گرفته شود، شخص میتواند احساسات مربوط به نوستالژی را با گوش کردن به آهنگهای آشنا، نگاه کردن به عکسهای قدیمی یا رفتن به محیطهای آرامبخش گذشته رها سازد. اما از آنجا که حس نوستالژی به راحتی میتواند تحریک شود، ممکن است شخص خودش را به آن معتاد هم بکند. کلا هر فعالیتی که بتواند مراکز پاداش مغز را فعال کند، میتواند اعتیادآور باشد. باری، نوستالژی میتواند صورت افراط پیدا کرده و حکم چوب زیر بغل را برای شخص پیدا کند و آنگاه که مشکلات زندگی خارج از حد تحمل میشود، حسهای مثبت نوستالژی جانشینی برای زندگی کردن در زمان حال شود.
این یادداشت، ترجمه نسبتا آزادی از این مقاله است: