«آنچه پیله ابریشم، مرگ میپندارد، از نظر پروانه آغاز زندگی است.» این جمله مسیر زندگی مادری را که با شوک و اندوه ازدستدادن پسر جوانش مواجه شده بود، تغییر داد و حالا چند سالی است که او معنای تازهای برای زندگی پیدا کرده. شهره روبنزاده، برای تحقق آرزوی پسرش شروین، یک بنیاد نیکوکاری راهاندازی کرد اما شاید خودش هم تصور نمیکرد بعدها نام پسرش، بر سردرِ تابلوی ساختمانی بنشیند که پناه افراد سوگوار شده و خانوادهای بزرگ به همه آنها هدیه داده است.
پرواز برای شروع
حالا 18سال از آن روزها گذشته؛ روزهایی که تلخی آن هنوز و هرگز از یاد شهره روبنزاده نمیرود. شروین پسر 19ساله خیرخواه و پرتلاشی که تازه وارد دانشگاه شده بود، در عین ناباوری بر اثر یک تصادف از دنیا رفت؛ مرگی که مادرش آن را به پرواز تشبیه میکند؛ «ماجرای زندگی من شبیه یک کتاب داستان طولانی است. اتفاقات عجیبی را پشت سر گذاشتهام. یکبار در زمان موشکباران، خانهمان ویران شد و فکر میکردم این نزدیکترین روبهرویی من با مرگ بوده، فکر میکردم خطر از سرمان گذشته و باور نمیکردم که قرار است روزی با داغ ازدستدادن پسر جوانم، زندگی برایمان زیر و رو شود.» نخستین روزهای پرواز شروین برای مادرش با ناباوری و اندوه گذشته است؛ «همسرم مثل کوه در کنارم بود اما اندوه میتوانست مرا از پا بیندازد. دوستانم سعی میکردند مرا دلداری دهند اما جملههایی که از روی ناآگاهی میگفتند حالم را بدتر میکرد. احساس تنهایی نمیکردم اما نمیدانستم قرار است بعد از این اتفاق زندگیام چطور ادامه پیدا کند؟ دخترانم تحتتأثیر این اتفاق، حال خوبی نداشتند و زمان برای همه ما به کندی میگذشت.» اما آرزوی شروین، بهانه شروع راهی تازه برای مادرش و مادران داغدیده دیگر میشود.
آرزویی که برآورده شد
«شروین بعد از اینکه برای کمک به زلزلهزدگان به بم رفت، در بازگشت گفته بود که دوست دارد یک خیریه راهاندازی کند. ما بعد از موشکباران و ازدستدادن خانه و زندگیمان، توان مالی آنچنانی نداشتیم، به او میگفتیم خودش در آینده نزدیک مهندس میشود و آرزویش را عملی میکند. اما بعد از رفتنش 2سال طول کشید تا باور کنم مرگ، شروع یک زندگی دیگر است و میتوانم نام او را با برآوردهکردن آرزویش زنده نگه دارم.» به این ترتیب بنیاد خیریهای به نام شروین روبنزاده شروع بهکار کرد که در ابتدا تمرکزش بر کمک به آسیبدیدگان و نیازمندان بود. هنوز خبری از بخش درمان سوگ نبود. روبنزاده میگوید: «بسیاری از افرادی که سعی میکردیم به آنها کمک کنیم، عزیزی را از دست داده بودند و علاوه بر مشکلاتی که داشتند، سوگوار هم بودند. دلم نمیخواست روزهای سختی را که خودم بهخاطر ازدستدادن پسرم تحمل کردم، فرد دیگری تحمل کند. این بود که ایده راهاندازی بخش درمان سوگ مطرح شد.» حالا چندین روانشناس و مددکار در این بنیاد با شعار اینکه سوگ هم درمان دارد، مشغول بهکار هستند. درمان سوگ فردی و گروهی، گروه درمانی شکستهای عاطفی و آسیبهای اجتماعی، درمان تجربیات تلخ کودکی، درمان پس از طلاق، برگزاری همایش و سمینارهای روانشناسی و مشاوره، از فعالیتهای دیگر بنیاد روبنزاده است. خیلی از خدمات این بنیاد بهصورت رایگان یا با مبلغ بسیار پایین ارائه میشود. روبنزاده میگوید: «ما اینجا خدمات مشاوره هم داریم و گاهی از شهرستانها و حتی از کشورهای دیگر برای درمان سوگ با ما تماس میگیرند. بعد از کرونا تعداد افرادی که بهصورت آنلاین مشاوره میگیرند افزایش پیدا کرده است».
معنای تازه زندگی
با هم پای تابلویی میرویم که عکسهای زیادی روی آن دیده میشود، دختر و پسر، کودک و جوان و نوجوان، همگی عزیزان خانوادهای بودهاند که سوگوار شدهاند اما برای گذشتن از این دوره سخت، در این مرکز به یکدیگر پناه آوردهاند. روبنزاده میگوید: «قصه هر کدامشان را میتوانم برایتان تعریف کنم، میتوانم بگویم پدر و مادر یا همسر هر کدام از این چهرههایی که در عکس میبینید، روز اول با چه حالی قدم به مرکز گذاشتند و بعد از مدتی چطور خودشان به حلقهای از این زنجیره حمایتی و درمانی تبدیل شدند». او ماجرای پدر و مادری را تعریف میکند که نخستین جشن تولد پسر خردسال ازدسترفتهشان را در جمع کودکان بیسرپرست برگزار کردند، با اشک به جشن تولد قدم گذاشتند و دیدن عشق و محبت بچهها، حال آنها را تغییر داد. از مادران داغدیدهای میگوید که تلاش کردهاند معنای زندگی را در کمککردن به دیگران و سرپرستی کودکان نیازمند پیدا کنند و رنج بزرگشان را به نیروی قدمگذاشتن در راهی متفاوت تبدیل کنند. روانشناسان و خیّرین، پل ارتباطی بین مرکز سوگ و افرادی هستند که به این همدلی نیاز دارند و هرچند فعالیت آنها با تبلیغ زیادی همراه نیست اما خیلی از افرادی که به بودن در این حلقه نیاز دارند، با معرفی دلسوزان، راه مرکز سوگ را پیدا میکنند.
او همیشه حضور دارد
روبنزاده امروز بعد از سالها همراهی با خانوادههای سوگوار، میگوید آنها تبدیل به خانوادهای بزرگ شدهاند که حتی بعد از درمان سوگ، کنار هم میمانند. او میگوید: «نگذاشتم عشقی که از پسرم در قلبم داشتم، همانجا حبس شود و مثل آبی که راکد بماند، از دست برود. سعی کردم این عشق را نثار آنهایی کنم که اندوهی دارند و با این کار حس میکنم پسرم هر لحظه در کنارم حضور دارد. باید باور کنیم که مرگ پایان نیست، جسم عزیزانمان از ما دور میشود اما آنها به شکلی دیگر همیشه در زندگی ما حضور دارند تا روزی که خودمان هم به آنها بپیوندیم». وقتی از روبنزاده درباره شرایط مرکز بعد از همهگیری کرونا و افزایش مرگومیرها میپرسم، در پاسخ میگوید: «شاید قبلا تا این اندازه از نزدیک با مرگ مواجه نشده بودیم. اما واقعیت این است که این اتفاق به هزاران دلیل میافتد و ما توانایی مقابله با آن را نداریم. ای کاش کسی سوگوار نمیشد اما این واقعیتی است که باید بپذیریم. تنها راه این است که درباره آن آگاهی کسب کنیم و یاد بگیریم که چطور باید با سوگ مواجه شد. بدانیم که دیگرانی با ما همدرد هستند و میتوانیم در کنار هم، بر زخم همدیگر مرهم بگذاریم». حالا عکس شروین روی دیوار با لبخند به آدمهایی نگاه میکند که یک درد مشترک، آنها را کنار هم جمع کرده است و مادرش میگوید: «شروین همیشه دوست داشت 4فرزند داشته باشد، بعد از رفتنش فکر میکردم هم فرزندم را از دست دادهام، هم فرصت داشتن 4نوه را. اما حالا اینجا خانواده بزرگی دارم و بیش از 100نوه. نمیتوانم آرزو کنم مرگ وجود نداشته باشد، اما تا روزی که زندهام به افراد سوگوار کمک میکنم تا به زندگی برگردند».
شهره روبنزاده، مؤسس نخستین مرکز سوگ در ایران
نگذاشتم عشق در قلبم حبس شود
در همینه زمینه :