فلاسفه یک اصلی دارند که میگویند: «علت موجبه، علت مبقیه هم هست». سادهترش میشود اینکه، همان چیزی که باعث ایجاد و موجب ایجاد چیزی و رابطهای و امری و کاری میشود، همان هم موجب تداوم و بقا و استمرار آن میشود. بهاینترتیب، میتوان ادعا کرد که همان چیزهایی که موجب شکلگیری ازدواجها میشود، موجب بقا و استمرار آنها هم خواهد شد. اگر دقت کرده باشید خیلیها در دوران پیش و حین ازدواج- که به دوران نامزدی معروف است- خیلی احترام نگه میدارند و خیلی عاطفی برخورد میکنند و حسابوکتاب همه رفتارها و برخوردها را دارند و مدام هدیه و شادی و... .اما وقتیکه این عده ازدواج میکنند و به قول معروف، خرشان از پل میگذرد، درگیر یک اصل روانشناسی دیگر میشوند؛ اصل تدریجی بودن انسان. به این ترتیب که کمکم، بدون اینکه حتی خودشان متوجه شوند، از رفتارهای پسندیده اولیه دور شده و بدون اینکه بخواهند، همدیگر را آزار میدهند.
در این مورد، دکتر محسنیفر- که مصاحبهاش را در مطلب اصلی این صفحه پیشرو دارید- به نکته جالبی اشاره میکند. روزی در یکی از کلاسهایش، از خانمهای متأهل نظرسنجیای انجام داده بود. در ابتدا 3موضوع وضعیت کودک یا کودکان، از بین رفتن تابوی طلاق و وضعیت اقتصادی را مطرح کرده بود، سپس گفته بود: اگر وضعیت کودک یا کودکان شما مشخص باشد و از این بابت نگرانی نداشته باشید، اگر طلاق گرفتن در کشورمان تابو و زشت نباشد و بهراحتی توسط دیگر شهروندان و خانوادهها هضم شود، اگر مشخص شود که بعد از طلاق وضعیت اقتصادیتان دچار مشکلی نخواهد شد و حمایت خواهید شد و جای هیچ نگرانی نیست، در این صورت چند نفرتان حاضرید طلاق بگیرید؟
شاید وحشتناک باشد؛ اما 80درصد بانوان متأهل حاضر در کلاس، گفته بودند اگر این موارد حلوفصل شود، حتما طلاق خواهند گرفت. این امر نشان میدهد که آمار فعلی طلاق، درواقع بهواسطه وجود ترمزهایی است که حالت اسفبار بهخودش نگرفته؛ ترمزهایی چون کنترل و نظارت خانوادهها، تابو بودن و نابهنجاری اجتماعی آن، وضعیت مبهم آینده فرزندان و وضعیت اقتصادی آینده زنان و حتی مردان. و اگر این موارد حلوفصل شود، چهبسا که بسیاری از زندگیهای امروزی بهراحتی از هم پاشیده شود؛ بهعبارت سادهتر، در کشورمان اینهمه سختگیری وجود دارد، با اینحال وضعیت طلاقها چنین است؛ حسابش را بکنید اگر این سختگیریها نباشد چه خواهد شد!
اینها یک هشدار است؛ هم بهصورت فردی و هم بهصورت گروهی و اجتماعی. خانواده، مهمترین سنگبنای یک جامعه است. اگر خانوادهها را رها کنیم، در آینده با شهروندانی آسیبدیده و مسئلهدار روبهرو خواهیم شد؛ شهروندانی که خود میتوانند انبانی از آسیبهای اجتماعی باشند. این هشدارها، میطلبد که شهروندان با جدیت بیشتری اوضاع خانوادگیشان را کنترل و با دیده خوف و رجا به این مسئله نگاه کنند؛ بدینترتیب که چیزی را قطعی نپندارند و همهچیز را مشروط بدانند و همیشه در ترس فرو ریختن این بنیان باشند و البته امیدوار به زیبا ساختن آن. اگر قرار است که خانوادهشان پابرجا بماند، این «مشروط» بر آن است که خودشان آگاهیهایی را بهدست بیاورند و بعدتر، آنها را رعایت کنند. اگر میخواهند همسرشان ازنظر عاطفی سرشار باشد، باید اصول و قواعدی را بیاموزند و مهارتهایی را عملیاتی کنند؛ وگرنه خوف «دلزدگی» و «جدایی پنهانی» و حتی «جدایی آشکار» وجود خواهد داشت.
قطعاً این هشدار را جدی بگیرید
در همینه زمینه :