چند روایت پدرانه از زبان فرزندان شهدای معروف کشورمان
پدران آسمانی
دختر شهید صیادشیرازی
پدر، مهربان و مقتدر بود
علی صیادشیرازی یکی از فرماندهان بزرگ و بیبدیل ارتش ایران در دوران جنگ تحمیلی به شمار میرود که با ایجاد وحدت میان قوای مسلح کشور و نیروهای دفاعی خدمات بزرگی برای پیشبرد اهداف و سیاستهای کشور و نظام انجام داد. مریم صیادشیرازی دختر شهید که اینک دکتری روانشناسی دارد، از نگاه دخترانهاش شهید را برای ما توصیف میکند.
از پدر و خاطراتی که در زندگیتان با او داشتید برایمان بگویید. زمان شهادت پدر چند سال داشتید؟
من هنگام شهادت پدر 24سال داشتم و ازدواج کرده بودم. پدر چه در دوران جنگ و چه سالها بعد از آن به سبب مسئولیتهای سنگینی که داشتند کمتر در خانه بودند اما همین حضور اندک او برای ما ارزشمند بود. شرایط ما طوری بود که دورادور ارتباط داشتیم و حضورشان را فقط از راه دور احساس میکردیم. ما در مدت دفاعمقدس خیلی جمع خانوادگی در کنار هم نداشتیم اما مهربانی و اقتدار پدر را همیشه در ذهن دارم. در این سالها خاطرهای از پدر همیشه در ذهنم مانده است و آن به روزهایی بازمیگردد که پدر اصرار به یاد گرفتن رانندگی من داشتند. بعد از اخذ دیپلم، پدر به من گفت باید گواهینامه رانندگی بگیری و پس از اخذ گواهینامه رانندگی در طول هفته 2تا 3روز بعد از نماز صبح به بهانه خرید نان تازه با هم برای تمرین رانندگی میرفتیم. پیش میآمد در آن ساعات از صبح، با ماشین پارک شده در خیابان برخورد میکردیم و پدرم یادداشتی زیر برف پاککن ماشین آسیبدیده میگذاشتند و آدرس محل کار و شماره تماس ارائه میدادند تا غرامت را به صاحب ماشین پرداخت کنند.
عصبانی نمیشدند که تصادف میکردید؟ در حد اینکه کمی اخم کنند یا مثلا با کنایهای سرزنش کنند؟
زمانی که تصادف میکردیم، پدر عصبانی نمیشدند ولی خیلی رنگشان میپرید؛ ایشان سعی میکردند تا بهخودش فشار آورند تا من هول نشوم. یکبار درحالیکه در اتوبان تمرین رانندگی میکردیم، یکی از لاستیکهای ماشین داخل جوی آب افتاد؛ منتظر بودیم که جرثقیل یا وسیلهای بیاید تا ماشین را از توی جوی آب بیرون آورد با اینکه در آن منطقه اکثراً پدر را میشناختند در این شرایط هم پدر عصبانی نشدند. از جایی که پدر خیلی اصرار داشتند به خوبی رانندگی را یاد بگیرم، بعد از شهادتشان به اضطرار رانندگی را به خوبی یاد گرفتم و نیت کردم نخستین بار به بهشت زهرا(س) بروم و این کار را انجام دادم. همان شب خواب پدر را دیدم و به ایشان گفتم: «بابا دیدی تا بهشت زهرا(س) آمدم». سرش را تکان داد و گفت: «آره دیدم». انگار عهدی با ایشان بسته بودم که این قضیه را به نتیجهای برسانم و خوشحال بودم که موفق شدم.
مشغله کاری پدر بهعنوان یک نظامی با مسئولیتهای خطیر، او را از وظایف پدرانهاش دور نکرده بود؟
گرچه پدر اغلب نبود اما حواسش به درس و مدرسه ما بود. در آن زمان که ما 4فرزند به مدرسه میرفتیم، پدر عضو فعال اولیا و مربیان مدارس ما بودند و وقتشان را طوری تنظیم میکردند تا هر کاری که از دستشان برمیآمد، انجام دهند و معتقد بودند که خداوند عزتی به من داده و میخواهم از این عزت استفاده کنم و تا جایی که ممکن است دست افراد را بگیرم؛ هیچ وقت مشغله کاری باعث نشده بود که از انجام تکالیف شانه خالی کنند. گاهی با من و برادرانم مباحث درسی را کار میکرد. پدر میدانست که من به رشته روانشناسی علاقه دارم و در آن سالهایی که در دوره دبیرستان تحصیل میکردم، با استادان و روانشناسان جلسه میگذاشتند و از آنها راهنمایی میگرفتند.
در آستانه روز پدر هستیم. این روز بیشک برای شما سخت میگذرد؟
البته. شهادت پدرم جانگداز و مظلومانه بود و من هنوز هم با یادآوری خاطرات پدر و روز شهادتش متاثر شده و اشک میریزم اما یک اعتقاد قلبی دارم و آن این است که معتقدم پدرم همیشه و هر زمان کنارم هست. باورتان نمیشود اما در عالم رؤیا و خواب، پدرم حواسش به کارهای روزمره و درس و دانشگاه من است. یکبار به خوابم آمد و گفت حتما از دوستی که برای ترجمه از او کمک گرفته بودی قدردانی کن. از این دست اتفاقات در زندگی من زیاد افتاد و من قلبا باور دارم که روح پدرم اینجا کنار ماست و هوای ما را دارد.
فرزند شهید بروجردی
حضور معنوی پدرم را همیشه احساس میکنم
در 8سال دفاعمقدس خلاقیت و نبوغ جنگی سردار سرلشکر محمد بروجردی زبانزد بود و او در بازگرداندن کنترل کردستان نقش کلیدی داشت. سمیه بروجردی، دختر سردار در زمان شهادت پدر سن و سال زیادی نداشت و شناخت او از پدر پرافتخارش به صحبتهای اطرافیانش معطوف میشود. او البته معتقداست گرچه از حضور مادی و جسمانی پدر محروم بوده اما حضور معنوی و دعای او را با همه وجود حس میکند. او که اینک با مدرک دکتری پزشکی در کسوت مدافعان سلامت به مردم خدمت میکند و درباره پدر و ویژگیهای اخلاقی او این چنین به سؤالات ما پاسخ میدهد.
از آخرین روزهای حضور پدر تصویری در ذهنتان مانده است؟
زمان شهادت پدر من سن زیادی نداشته و خاطرات مبهمی در ذهن دارم. اما حقیقت این است که پدرم بهخاطر مبارزاتی که داشت کمتر در خانه بود. نکته مهم در این بخش همراهی مادرم است و همین همراهی مادر قوت قلبی برای پدر بود که با آرامش به مبارزات سیاسی و حضور در کردستان بپردازد. مادر سختیهایی را تحمل کرده و گنجینهای از اسرار را در سینه دارد. او از ابتدای ورود پدر به مبارزات همراهش بود، یکبار از مادر پرسیدم امکانش بود مسافرتی باهم بروید؟ گفت همیشه یا کسی همراهمان بود یا تجهیزات مبارزات مسلحانه را همراه داشتیم، این نشان میدهد چقدر مادر در این مسیر همراه بوده و صبورانه و با عزتنفس مسیر دهساله زندگی مشترک را به زیبایی جلو برده است، چون 10سال زندگی با شخصی که مدام در حال مبارزه است و خبر نداریم ممکن است در روز چه اتفاقاتی برای او بیفتد بسیار سخت است.
کدام ویژگی پدر را دوست دارید و به آن افتخار میکنید؟
بارزترین ویژگی پدر اخلاق نیکو و گذشت و صبور بودن ایشان بود. توکل به خدا، ایمان راسخ، اخلاص در اعمال و کارهایش در بعد اجتماعی و شخصیتی مطرح بود. جز امر ولیفقیه امر دیگری برایش قابل اهمیت نبود. اینها خصلتهایی از پدر است که از زبان اطرافیان بهوفور شنیدهام.
فرزند شهید بهویژه شهدای شاخص و مطرح بودن، بار مسئولیتهای فردی و اجتماعی شما را سنگین کرده است؟
قطعا مسئولیت ما بیشتر میشود چون هم باید الگو باشیم هم باید پدر را به جامعه امروز معرفی کنیم. یک پشتوانه معنوی (شهید) بار مسئولیت ما را سنگین میکند.
شما بهعنوان فرزند شهید چندین دهه از زندگیتان را با رنج دوری پدر سپری کرده و این فصل مشترک همه فرزندان شهداست. از این حال و هوا برایمان بگویید.
نبود پدر بالاخره برای همه سخت است خصوصا برای دختر. چون پدر پشتوانه دختر است. اگرچه از نعمت پدر به ظاهر محروم بودم ولی حضور معنوی و دعای او را با همه وجود حس کرده و میکنم. حالا که در آستانه میلاد امامعلی(ع) و روز پدر هستیم میخواهم از این فرصت استفاده کرده تا از فرشتهای که با رنجهای بسیار جای پدر را برای ما در حد توان خود پر کرده تشکر کنم. در این سالها مادرم بسیار صبوری و از خودگذشتگی کرد تا فرزندان را به سرانجامی نیک برساند. تشکر از فرشته زمینی خانه ما کمترین واژهای است که میتوان بهکار برد.
فرزند ارشد شهید مطهری
بیشترین تنبیه پدر قهر و کممحلی بود
مرتضی مطهری از برجستهترین علمای اسلامی در قرن معاصر بوده و آثار فاخر و متعددش مؤید این موضوع است. فرزند ارشدش، مجتبی مطهری که بیش از دیگر فرزندان او، روحیه عرفانی و لطافت معنوی پدرش را به ارث برده است درباره شهید مطهری و خاطرات دوران کودکیاش اینگونه برایمان صحبت میکند.
از علم و سواد و منش سیاسی استاد بسیار شنیدهایم، امروز میخواهیم از رفتارها و خاطرات پدرانه استاد مطهری برایمان بگویید.
ما 7خواهر و برادر بودیم که بالطبع در کودکی و نوجوانی سروصدای زیادی در خانه داشتیم و گاهی پدرم به این سروصدا که مخل تمرکز و آرامش در زمان مطالعهاش بود اعتراض میکرد. بیشترین تنبیه پدر قهر و کممحلی بود، مگر اینکه خطای بزرگی از ما سر میزد. خاطرم هست در کودکی گاهی با دست ضربه کوچک و آرامی به ما میزد تا ناراحتی خودش را از این خطا نشان دهد. بزرگتر که شدیم اگر اشتباهی از ما سر میزد با زبان خاص خودش و منطقی نصیحت میکرد. آن زمان فکر میکردم پدرم سختگیری میکند اما بعدا فهمیدم که به خاطر محیط آلوده آن زمان، حساستر بود؛ مثلا ما گاهی رادیو روشن میکردیم و موسیقی گوش میدادیم. پدر با آن سبک موسیقی موافق نبود اما برخورد شدید نمیکرد.
از رفتارهای شهید مطهری بهعنوان پدر با شما بهعنوان یک جوان برایمان بگویید.
پدر هیچوقت به عقیده یا کاری اصرار نمیکردند. سعهوجودی بالایی داشتند. من محاسنم بلند نبود و با ماشین صاف میکردم. یکبار نگفتند که چرا ریشات را زدهای؟ حتی خاطرم هست سال1355برای مداوای بیماری علامه طباطبایی به خارج از کشور رفتند و کت و شلواری برای من سوغات آوردند و گفتند بپوش ببینم چطور میشود. حتی خاطرم هست یکی از استادان دانشگاه فطرت پاکی داشتند اما نماز نمیخواندند و همسرشان هم بیحجاب بود. او را از دانشگاه بازنشسته کردند و پدرم بهشدت ناراحت شدند و گفتند این فرد که آزارش به کسی نمیرسید و درسش را میداد. به اینکه نماز نمیخواند چه کار دارید؟ دقیقا مثل امامخمینی(ره). آن استاد هم که تفکر فرنگیمآبی داشت، احترام خاصی به پدر میگذاشت و اگر اختلافنظری داشت میگفت حتما من نمیفهمم.
پدر دوست نداشتند که شما تحصیلات حوزوی داشته باشید و روحانی شوید؟ به هر حال شما پسر ارشد ایشان بودید.
من علاقه زیادی به رشته هنرهای زیبا داشتم و در زمان طاغوت دانشگاه این رشته از نظر اخلاق و رعایت شئونات اسلامی شرایط بدتری نسبت به سایر مراکز آموزش عالی داشت. خاطرم هست پدرم میگفت اگر میخواهی به این دانشگاه بروی برو اما از یاد خدا، اخلاق و انسانیت دور نشو، من هم هدایتات میکنم اما اگر من جای تو بودم طلبه میشدم. من در نهایت تحصیل در رشته معارف اسلامی در دانشگاه را انتخاب کردم؛ اجبار یا اصراری در کار نبود. تأکید داشتند که انسان هرچه بااخلاقتر باشد، ارزشمندتر است. میگفتند اگر دانشگاه هم میروی از سلوک الهی، عرفان، ادبیاتعرفانی حافظ، مولانا، موسیقیسنتی و عرفانی و... غافل نشو؛ اینها باعث میشود آدم توفیقاتش در زندگی بهتر شود.
محمدمهدی تندگویان
حفظ نام و اعتبار پدر برایم مهم است
شهید محمدجواد تندگویان، سیاستمدار و مدیر اجرایی در زمان شروع جنگ تحمیلی بود که در آبانماه ۱۳۵۹ بهعنوان وزیر نفت در مسیر بازدید از پالایشگاه آبادان و در جاده ماهشهر به آبادان، به اسارت نیروهای ارتش عراق درآمد و پس از مدتی نامعلوم زیر شکنجه به شهادت رسید. دوران کودکی و نوجوانی پسر این شهید یعنی محمدمهدی تندگویان با روزهای پرالتهاب جنگ و اسارت و انتظار برای بازگشت پدر عجین شده بود و حالا از آن روزها و مسئولیتی که بردوش دارد برایمان میگوید. ناگفته نماند او معاون ساماندهی امور جوانان وزارت ورزش و جوانان است و پیشتر عضو شورای اسلامی شهر تهران در دوره چهارم بود.
از پدر و خاطراتی که از ایشان دارید برایمان بگویید.
وقتی پدر اسیر شد ۷سال داشتم و هنگام شهادتش ۱۷ساله بودم. خاطرات بسیاری از یک دهه زندگی پراضطراب دارم. در میان همه خاطرات، سفری که در آخرین روزها به آبادان داشتیم در خاطرم مانده است. پدرم یک سفر قبل از اینکه به اسارت دربیایند مرا با خودش به آبادان و اهواز برده بود و همه لحظاتی که با هم به پالایشگاهها میرفتیم در کنارش بودم. با اینکه اهواز و آبادان جزو مناطق جنگی بودند و در نزدیکی ما خمپاره اصابت میکرد همراه پدرم بودم. یکی از دلایل اینکه پدر مرا با خودش به مناطق جنگی میبرد شاید این بوده که میخواست به پرسنل پالایشگاه آبادان بگوید تفاوتی بین شما و خانوادهام قائل نیستم و همه با هم باید از خاک کشورمان و تاسیساتی که در این شهر وجود دارد دفاع کنیم. البته آنها هم روحیه مضاعفی پیدا کنند و ببینند نهتنها وزیر اینجا حاضر شده بلکه اعضای خانوادهاش را هم با خود به این منطقه ناامن آورده است. آن روزها برای خود من هم جزء بهترین خاطرات زندگیام است که شاید آخرین تصاویر و لحظاتی است که کنار پدرم بودم و هیچگاه برخوردهای او در این سفر از خاطرم نمیرود. در سفر آخر دوسه روزی با پدرم در مناطق جنگی بودیم و بعد به تهران برگشتیم.
فرزند شهید بودن مسئولیت فردی و اجتماعی شما را سنگینتر کرده است؟
فرزند شهید بودن، یک عزت است که همه ما فرزندان شهدا به آن افتخار میکنیم. بهنظرم این افتخار مثابه یک درجه است که نه کسی میتواند آن را از ما بگیرد و نه خدشهدار میشود. مگر اینکه خود ما خدایی نکرده کاری انجام دهیم که نتوانیم این افتخار و درجه را حفظ کنیم. متأسفانه گاهی عملکرد بد بعضی از ما فرزندان شهدا باعث میشود که آن اسم و اهمیت و جایگاهی که آن شهید دارد را تحتالشعاع قرار دهد. این همیشه ما را گرفتارتر میکند. واقعا خود من در کنار اینکه افتخار میکنم یک ترسی هم همیشه وجود دارد که خدایی نکرده اتفاق یا اقدامی صورت نگیرد که باعث خدشهدار شدن آن عنوان شهید شود. همیشه تلاش میکنم حین خدمت به مردم در ارگانهای مختلف، بهگونهای عمل کنم که به نام و اعتبار شهید خدشهای وارد نشود. ما فرزندان شهدا همیشه مسئولیت پاسداری از نام و یاد شهدا را بهعهده داریم.
در آستانه روز پدر اگر بخواهید پدرتان را توصیف کنید کدام ویژگی از دید شما شاخصتر است؟
تعهدپذیری در برخورد با مشکلات و موانعی که در زندگی داشتند چه در حوزه عملکرد کاری و چه در موضوعات خانوادگی چه قبل از انقلاب در برخورد با رژیم گذشته و ساواک و چه بعد از انقلاب و در جایگاهی که قرار داشت، از ویژگیهای بارز پدر بود. عنصر و وجود این آدم بهگونهای بود که در مواقعی که تحت فشار قرار میگرفت برای اینکه به هدفی که مدنظرش است برسد، برخوردش کاملا متفاوت میشد. به جای اینکه منفعل باشند یا حداقل تقیه کند، به سمت ارائه راهکار در شرایط سخت میرفتند. تا آن فشار را بشکند و نوعی عملیاتی انجام دهد که اثرات آن تا سالها باقی بماند. بعد از پیروزی انقلاب مدل عملیاتی آن در وزارتخانه این مهم را نشان میدهد. شاید بهعنوان وزیر نفت هیچگاه نیازی نبود که پدر در مناطق جنگی حضور پیدا کنند و میتوانست از مرکز مدیریت کنند. این بهنظرم یکی از شاخصههای پدر بود که همین باعث شده بود همیشه در منطقه حاضر باشد و نهایتا هم به اسارت درآمدند.
کدام ویژگی پدر را شما به ارث بردهاید؟
این را مردم و جامعه که ما در آن خدمت میکنیم باید قضاوت کنند. من تمام تلاش خود را میکنم که انشاالله هم در الگوهای مدیریتی و هم در مدل برخورد با مردم و آن جامعه هدفی که حداقل در مقاطع مختلف کاری با آنها در ارتباط بودم، از مدل رفتاری پدر الگو بگیرم. حالا چقدر موفق بودم نمیدانم.
مریم صیادشیرازی
پدر چه در دوران جنگ و چه سالها بعد از آن به سبب مسئولیتهای سنگینی که داشتند کمتر در خانه بودند اما همین حضور اندک او برای ما ارزشمند بود. شرایط ما طوری بود که دورادور ارتباط داشتیم و حضورشان را فقط از راه دور احساس میکردم
سمیه بروجردی
بارزترین ویژگی پدر اخلاق نیکو و گذشت و صبور بودن ایشان بود. توکل به خدا، ایمان راسخ، اخلاص در اعمال و کارهایش در بعد اجتماعی و شخصیتی مطرح بود. جز امر ولیفقیه امر دیگری برایش قابل اهمیت نبود. اینها خصلتهایی از پدر است که از زبان اطرافیان بهوفور شنیدهام
مجتبیمطهری
بیشترین تنبیه پدر قهر و کممحلی بود، مگر اینکه خطای بزرگی از ما سر میزد. خاطرم هست در کودکی گاهی با دست ضربه کوچک و آرامی به ما میزد تا ناراحتی خودش را از این خطا نشان دهد. بزرگتر که شدیم اگر اشتباهی از ما سر میزد با زبان خاص خودش و منطقی نصیحت میکرد
مهدی تندگویان
تعهدپذیری در برخورد با مشکلات و موانعی که در زندگی داشتند چه در حوزه عملکرد کاری و چه در موضوعات خانوادگی چه قبل از انقلاب در برخورد با رژیم گذشته و ساواک و چه بعد از انقلاب و در جایگاهی که قرار داشت، از ویژگیهای بارز پدر بود