مُمد حیات و مفرح ذات
مرتضی کاردر
انگار که سالها پیش است و شبهنگام به شهری دورافتاده قدم گذاشتهای. تاریکی همهجا را فراگرفته است و دورها کورسوی انگشتشمار چراغهایی چشمک میزند که مثلاً میتواند پمپبنزینی قدیمی باشد، یا دکهای قرار است توشه در راه ماندگان را فراهم کند؛ کورسوی چراغهایی که «ممد حیات است و مفرح ذات».
مرکز تهران به شبمردگی دچار است، فرقی نمیکند جمهوری و چهارراه استانبول باشد یا میدان فردوسی و انقلاب و کریمخان و هفتتیر. هر قدر روزها شلوغ است و آکنده از جمعیت، شبها سوت و کور میشود و خبری از حیات آنجا نیست.
اما حکایت یک سال اخیر فرق میکند. کرونا شبهای مرکز شهر را خلوتتر و شبمردگی را دوچندان کرده است. از زمانی که قانون منع رفتوآمد در ساعت نُهشب وضع شده، مغازههای مرکز شهر، چه مغازههایی که جزئی از راستههای گوناگون بازار بیانتهای تهران محسوب میشوند، چه صنفهایی که تراکمشان در مرکز شهر بیشتر است مثل کافهها و کتابفروشیها، چه اندک مغازههای محلی مثل خشکشوییها و آرایشگاهها و بنگاهها از ساعت هشت شب کمکم چراغها را خاموش میکنند و کرکرهها را پایین میآورند و مرکز شهر سوتوکور میشود.
انگار که سالها پیش است و شبهنگام به شهری دورافتاده قدم گذاشتهای. تاریکی همهجا را فراگرفته است و دورها کورسوی انگشتشمار چراغهایی چشمک میزند که یا خواربارفروشیهای اغلب کوچک مرکز شهر است و نسبتی با سوپرمارکت ندارد یا اغذیهفروشیهایی که قرار است توشه مرکزنشینان را فراهم کند ولی «مُمد حیات است و مفرح ذات» و چشم مرکزنشینان را در تاریکی شب روشن میکند.